سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale بر اساس نوشتهی مارگریت آتوود
سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale نام سریالی است که بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی مارگریت اتوود ساخته شده است. این سریال که فصل نخست آن از سال ۲۰۱۷ پخش شده است، اکنون به پخش فصل سوم خویش رسیده است. در این متن به صورت مفصل به سرگذشت ندیمه خواهیم پرداخت، با نت نوشت همراه باشید.
[su_label type=”black”]ابتدای این متن تحلیل و بررسی مفصل آرش منادی راجع به کتاب، سریال و فیلم سینمایی سرگذشت ندیمه را با هم مطالعه میکنیم:[/su_label]این متن طی فواصل مختلف و بر اساس بازخوردهای شما مخاطبان عزیز بروز خواهد شد. آخرین بروزرسانی انجام شده بابت اضافه شدن تحلیل فصل سوم سریال میباشد که توسط آرش نگاشته شده است.
سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale
ندیمه به سرخی سرگذشت زنان
فصل نخست سرگذشت ندیمه دارای ۱۰ قسمت و فصل دوم آن ۱۳ قسمت میباشد. از فصل سوم تا کنون ۵ قسمت آن منتشر شده است. این سریال امریکایی از شبکه hulu پخش میشود. سرگذشت ندیمه توسط بروس میلر Bruce Miller ساخته شده است که از نویسندگان و تهیه کنندگان تلویزیونی امریکایی است. او به سریالهای اروکا و صد شناخته شده است. از دیگر تهیه کنندگان این سریال میتوان به مارگریت آتوود و الیزابت موس Elisabeth Moss (بازیگر نقش اول زن) اشاره کرد.
سرگذشت ندیمه سریالی است که دارای شخصیتهای بسیاری میباشد. بنابراین بازیگران فیلم نیز تعدادشان زیاد است. اما شخصیتهای مهم سریال عبارتند از جون (افرد)، آقا و خانم واترفورد، نیک، لوک، امیلی، مویرا، جونین و… میباشند. بازیگران این نقشها به ترتیب، الیزابت موس Elisabeth Moss، جوزف فینس Joseph Fiennes، یوان استراوسکی Yvonne Strahovski، مکس مینگلا Max Minghella، ا تی فگبنل O-T Fagbenle ، الکسیس بلدل Alexis Bledel ، سمیرا ویلی Samira Wiley ، مادلن برور Madeline Brewer و… میباشند.
سرگذشت ندیمه از زمان پخشاش توانست جوایز مهمی را از آن خود کند که از جمله مهم ترین آنها گلدن گلوب و امی میباشد. وی از مجموع نامزدی ۱۳ جایزه امی توانست ۸ تای آنها را کسب کند. همچنین الیزابت موس توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کند. این سریال نیز برندهی گلدن گلوب بهترین سریال درام شده است.
فصل نخست سریال دربارهی شکل گیری حکومت گیلیاد و سیاستهای آنها و وضعیت زنان در این حکومت میپردازد. فصل دوم بیشتر به گروههای زیرزمینی مقاومت و فرار ناموفق جون و جدی شدن اعتراضات علیه حکومت میپردازد. در فصل سوم نیز تاکنون ما در ادامه روند این اعتراضات قرار میگیریم.
کتاب سرگذشت ندیمه
همان طور که گفتیم این سریال بر اساس رمان سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale نوشتهی مارگریت اتوود ساخته شده است.
مارگارت آتوود
مارگریت النور اتوود Margaret Atwood زاده ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ شاعر، داستاننویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست سرشناس کانادایی است. او جوایز ادبیات پرنسس آستوریاس و آرتور سی. کلارک را دریافت کردهاست؛ پنج بار برای جایزه بوکر نامزد شده که از این میان یکبار برنده آن بودهاست؛ همچنین، بارهای متعدد در مرحله پایانی جایزه فرماندار کل کانادا حضور داشته و دو بار آن را بدست آوردهاست.
نام او در سال ۲۰۰۱ در میان ستارهداران پیادهراه مشاهیر کانادا قرار گرفت. او همچنین یکی از بنیانگذاران بنیاد نویسندگان کانادا است؛ سازمانی غیرانتفاعی که برای تقویت جامعه نویسندگان کانادا میکوشد. در کنار خدمات بیشمارش به ادبیات کانادا، او از متولیان بنیانگذاری جایزه شعر گریفین است. کتابهای سرگذشت ندیمه، آدمکش کور برندهٔ جایزهٔ بوکر سال ۲۰۰۰ و اوریکس و کریک از آثار او هستند.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] سریال چرنوبیل Chernobyl: هدف ما خوشحالی تمام بشریت است!
همان طور که گفته شد مارگریت آتوود یک فمنیست است بنابراین سرگذشت ندیمه نیز یک داستان کاملا فمنیستی است. آتوود در این کتاب از امریکای امروز سخن میگوید که پس از انقلابی که رخ داده و دیکتاتوری که بر آن حاکم شده است، قوانین عجیب و نامعقولی برای زنان وضع شده است.
در این داستان زنان به سه دسته تقسیم میشوند:
- گروه نخست، زنان فرماندهها میباشند که از جایگاه بالاتری برخوردار هستند. لباس آنها نیز یکسان و آبی رنگ است.
- گروه دوم را مارتاها تشکیل میدهند که به عنوان خدمتکار خانه فرماندهها میباشند. آنها نیز لباسی یکدست و سبز میپوشند.
- گروه سوم ندیمهها هستند که تنها وظیفه اشان فرزندآوری برای فرماندهها میباشد. لباس آنها متحدالشکل و قرمز رنگ است و لفافی سفید بر سر دارند.
تمامی این زنان که پیش از این انقلاب در جایگاههای خوبی قرار داشتند و مشغول به کار بودند و استقلال اقتصادی داشتند، حالا فقط در خدمت مردان قرار میگیرند و حقوق اولیهی آنها نیز پایمال شده است. ارزش و اعتبار آنها به میزان باروری اشان میباشد. جز دستگاه تولید مثل کارکرد دیگری ندارند. در سرگذشت ندیمه مجازات اعدام برای هرآنکه از این قوانین سر باز زند تعیین شده است.
داستان که حالت رفت و برگشتی از گذشته به حال دارد از زبان یکی از این ندیمههای سرخ پوش که جون نام داشته و حالا آفرد نام دارد بیان میشود. همچنین او از فسادی که در بین فرماندهها جریان دارد نیز آگاه میشود. این آگاهی البته پایانش قرار گرفتن در کامیونی تاریک میباشد.
تفاوتهای کتاب با سریال The Handmaid’s Tale
این خلاصهی کتاب سرگذشت ندیمه بود که در سال ۱۹۸۵ نوشته شد. اما سریال با کتاب تفاوتهای را دارد. نخست آنکه فصل اول سریال، کل کتاب است. یعنی فصل اول جایی تمام میشود که کتاب نیز تمام میشود. اما از آنجایی که کتاب پایان نسبتا بازی را داراست، این قابلیت را دارد که ادامه یابد. فصل دوم و سوم سریال که زیر نظر مارگریت آتوود نوشته شده است، در اصل ادامهی آن چیزیست که در کتاب نوشته نشده است.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] سریال Big Little Lies دروغهای بزرگ کوچک؛ یه زندگی ایده آل، یه دروغ ایده آله
نگاهی به کتاب The Handmaid’s Tale
مارگریت اتوود در گذر از داستان سرگذشت ندیمه، به سرگذشت زنان میپردازد و وضعیت آنها را در جامعه بررسی میکند. ردیابی مسایل و نکات فمنیستی و انتقاد به جامعه مردسالار در جای جای اثر دیده میشود. حکومت گیلیاد یک حکومت مردسالار است که به زنان، حتا زنان فرمانده ها، نگاهی ابژکتیو دارد. آنها را صرفا برای خدمات خانگی میخواهد.
ما در سه زنی که در یک خانه فرمانده هستند، به خوبی نقشهای کلیشهای زنان را میبینیم. زن فرمانده در نقش کلیشهای همسر مطیع و فرمانبردار ظاهر میشود. مارتاها که مقرشان آشپزخانه است، در همان نقش کلیشهای پختن و شستن و خدمات خانگی حضور دارند. و اما ندیمهها نیز کاملا در همان نگاه کلیشهای که زن را به عنوان یک ابژه جنسی و نه بیشتر میبیند میباشند. آنها صرفا وظیفه باروری دارند و از کوچکترین حقها برخوردار نیستند.
حال آنکه میدانیم این زنان پیش از این انقلاب و ایجاد حکومت گیلیاد در شمایل زن مستقل و صاحب منصب بوده اند. جون ویراستار کتاب بوده، سرنا زن فرمانده، از مجریان تلویزیون و فمنیست بوده. استاد دانشگاه و کارمند و… نیز در بین این زنان کم نیستند. حال آنکه شروع این حکومت با برکناری آنها از کارشان و قطع کردن حساب بانکی اشان و سپردن آنها به همسرانشان آغاز میشود.
در فمینیسم مسیلهی استقلال مالی اهمیت ویژهای دارد و یکی از مهم ترین و نخستین عواملی است که زن را به شخصیتی مستقل تبدیل میکند. چرا که او را از حالت انگلی بودن نسبت به مرد رها میکند و باعث میشود که زن خود را نسبت به مرد بی نیاز بداند. امر مهم در این استقلال مالی، کار کردن زن میباشد که به نوعی لازمهی آن است.
بنابراین حکومت گیلیاد دقیقا از مهم ترین نقطهی استقلال و شخصیتی زن آغاز میکند تا او را مغلوب کند. همچنین زنان در این حکومت حق خواندن و تحصیل ندارند. حق تحصیل یکی از بدیهی ترین حقوق برای زنان است که امروزه به امری ملزوم بدل گشته است. در گذر از تحصیل، سواد شکل میگیرد. سواد منجر به خواندن میشود. خواندن آغاز آگاهی است. حال آنکه حکومت گیلیاد آگاهی را برای زنان منع میکند تا بر آنها سلطه یابد.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] سریال Peaky Blinders: دقیق همان لحظه که “تقریبا همه چیز را گرفتهای”.
زنان علیه زنان
از دیگر نکات فمنیستی که مارگریت اتود در سرگذشت ندیمه به آن اشاره میکند، زنان علیه زنان است. چرا که عمهها که خود زن هستند و وظیفه تعلیم ندیمهها را بر عهده دارند، خودشان یکی از بزرگترین دشمنان این زنان میباشند که آنها را برای پذیرش نقش صرفا جنسی برای مردان آماده میکنند. خود ندیمهها نیز برای زنان فرمانده ها، مسیلهی چندان خوشایندی نمیباشند. چرا که آنها را باید در تخت زناشویی خویش بپذیرند که این امر دهشتناک برای هیچ زنی چندان پذیرفته شده نیست.
در سرگذشت ندیمه، زن موجودی نادیدنی است که از هیچ گونه حقی برخوردار نیست. بی نام کردن آنها و منسوب کردنشان به فرمانده اشان، یکی از این نشانگان بی هویت سازی زنان است. ندیمهها پس از ایجاد حکومت گیلیاد، حق ندارند که نام اصلی خودشان را داشته باشند. آنها به هر خانهی فرماندهای که بروند، از آن او میشوند و نام او را میگیرند.
شخصیت اصلی داستان، جون نام دارد. او اکنون در خانه فرمانده فرد واترفورد هست. بنابراین نام او آفرد میشود. که در زبان انگلیسی از فرد معنی میدهد. این نوعی سلب هویت از زنان است. وقتی هویت زنی را نادیده بگیریم و او را منسوب به دیگری کنیم و صرفا تن و باروریاش مهم شمرده شود، آنگاه به راحتی میتوان بر او حکومت کرد. چرا که او دیگر هیچ چیز از آن خود ندارد که بخواهد در مقام دفاع از آن بر آید.
شورش علیه این امر (بیشتر در سریال) با نامیدن ندیمهها و شناسایی خودشان با نام حقیقی اشان صورت میپذیرد تا خویشتن را از یاد نبرند. این از اولین نشانههای متحد شدن ندیمهها و آشوب علیه حکومت مستبد گیلیاد میباشد. همچنین متحدالشکل کردن زنان با لباس هایشان، نوع دیگری از شخصیت زدایی زنان میباشد. حق پوشش به عنوان یکی از نخستین حقهای هر انسانیست. حال آنکه پوشیدن لباسهای اجباری برای این سه گروه زنان، این سلب شخصیتی را منجر میشود.
همان طور که میدانیم همجنسگرایی یکی از مسایل مورد بحث فمینیسم میباشد. در سرگذشت ندیمه ما نیز با این مبحث رو به رو میشویم. دو تا از شخصیتهای زن داستان، همجنسگرا هستند. یکی مویرا که از دوستان صمیمی جون میباشد و دیگری افگلن نام دارد که اولین همراه خرید جون است.
همجنسگرایی در حکومت گیلیاد امری شنیع محسوب میشود و مجازات آن اعدام است. مویرا با روسپی گری در روسپی سرای سری این حکومت که برای فرمانده هاست خود را از اعدام میرهاند. افگلن نیز چندان تاب نمیآورد و در نهایت خودکشی میکند. البته در سریال این شخصیت که با نام حقیقی امیلی وجود دارد، خودکشی نمیکند و سرنوشت دیگری مییابد.
کودک همسری یکی دیگر از نکات مهم فمینیستی است که در کتاب بیان میشود. دختران نوجوان حکومت گیلیاد، به محض آنکه به بلوغ میرسند، مجبور به ازدواج هستند. امروزه فمینیستها بسیار با این امر مخالفت میورزند. این اتفاق بیشتر در ممالک شرقی و خاورمیانه رخ میدهد.
گرچه مارگریت اتوود در سرگذشت ندیمه از جامعهای مردسالار پرده بر میدارد و وضعیت زنان را در این جامعه بیان میکند اما بر این باور است که چنین جامعهای برای مردان نیز مناسب نیست و جامعهای آرمانی نیست. چرا که فمینیسم بیان میدارد که جامعه مرد سالار، یک پیکانش را به سمت مردان نیز اشاره میرود.
در این داستان مردان فرمانده نیز به عنوان بخشی از دستگاه تولیدمثل نیز بیان میشوند و حق هیچگونه عشق ورزی حتا به همسرانشان را نیز ندارند. آنها ماهی یکبار در طی یک مراسم ویژه و به صورت مکانیکی و فقط برای فرزندآوری باید با ندیمه اشان نزدیکی کنند. حتا یکسری از فرماندهها تاب این قوانین را نمیآورند و پنهانی خطاهایی میکنند.
ایجاد روسپی سرای سری که فرمانده واترفورد، جون را به همراه خویش به آنجا میبرد، یکی دیگر از این نشانگان خطرناک جامعه مردسالاریست. به بیانی دیگر ایجاد این فضای استبدادی راههای گریز فساد را بیشتر میکند و ضدآرمان گیلیاد عمل میکند.
اصلا یکی دیگر از نکاتی که اتوود در سرگذشت ندیمه به آن اشاره میکند، وجود فسادهای اخلاقی و اجتماعی، ایجاد فضای رعب و وحشت، بی اعتمادی انسانها به یکدیگر و مسایلی از این دست، نتیجه استبداد و خفقان حکومت گیلیاد میباشد.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] رستگاری در شاوشنگ ساختهی فرانک دارابونت
سریال سرگذشت ندیمه
همان طور که پیشتر اشارات اندکی شد، سریال سرگذشت ندیمه با کتاب آن تفاوتهایی را به لحاظ داستانی داراست. کتاب فقط تا فصل اول پیش میرود. و فصل دوم و سوم زیر نظر مارگریت اتوود نوشته شده است. فرجام برخی شخصیتها مانند امیلی متفاوت است.
او در کتاب خودکشی میکند حال آنکه در فصل سوم سریال میبینیم که او توانسته فرار کند و به کانادا برود. این امر در مورد شخصیت اصلی نیز جون واضح تر خود را نشان میدهد. جون در کتاب در حدی که در سریال بیان میشود، آن قدر این روحیهی جسورانه و انقلابی گری را ندارد.
در کتاب او تازه متوجه یکسری قضایای پشت پرده حکومت گیلیاد میشود و دیگر ادامهاش را در کتاب نمیبینیم حال آنکه در سریال او شخصیت کنشمندتری است. اعتراض میکند، در برابر یکسری قوانین میایستد، زنان را با یکدیگر متحد میکند و به نوعی پرچم دار این جنبش میشود.حتا تا مرحلهی فرار از گیلیاد پیش میرود.
او در کتاب باردار نمیشود حال آنکه در سریال بارداری او به عنون یکی از محرکههای درام صورت میگیرد. همچنین جون در سریال، به عنوان سوپاپ اطمینان حکومت عمل میکند. چرا که با نفوذ و جسارتی که دارد میتواند روی دیگر ندیمهها اثر بگذارد که یا آنها را دعوت به شورش کند و یا آنها را موقتا آرام نگه دارد تا در موقعیتی مناسب ضربه هایشان را به پایههای حکومت بزنند.
بنابراین با توجه به ناهنجاریهایی که میکند که شامل اشد مجازات است، از طرفی دیگر کارهایی مانند نجات فرزند جونین میکند تا حکومت نتواند او را مجازات کند. سرینا که زن فرمانده واترفورد است در کتاب سرگذشت ندیمه زن تحت فرمانیست که به هیچ وجه روابط خوبی با جون ندارد.
حال آنکه در سریال، روابط این دو به ویژه از فصل دوم به بعد بهتر میشود و دست به دست هم میدهند و متحد میشوند تا این استبداد را از بین ببرند و تا جایی پیش میرود که سرینا به دلیل اعتراضاتش انگشت کوچکش را از دست میدهد و در فصل سوم خانهاش را به آتش میکشد و در برابر همسرش میایستد.
در اصل فصل دوم و سوم ادامهی انقلابی گری و اعتراضات و شورشی است که نطفهاش در فصل اول بسته شده است. زنان و به ویژه ندیمهها با یکدیگر متحد میشوند. آنها از متحدالشکل بودن لباس هایشان بر خلاف آرمانهای حکومت گیلیاد استفاده میکنند و به نوعی از آن به عنوان متحد شدنشان علیه این استبداد استفاده میکنند.
در سریال سرگذشت ندیمه یکسری مباحث پیشتر گفته شده در کتاب، شرح و بسط مییابند. اشاراتی مانند مستعمرات که حالت اردوگاههای کار اجباری دارند در فصل دوم به خوبی پرداخت میشوند. همچنین گروههای مقاومتی که بیشتر از طرف مارتاها اداره میشود، در فصل دوم و سوم بیان میشوند و شبکههای زیرزمینی که برای فرار یا اطلاع رسانی به ممالک دیگر تعبیه شده است در این فصول پردازش میشوند.
همچنین مسئلهی کانادا که به افرادی که از گیلیاد فرار کردهاند پناهندگی میدهند بیشتر توضیح داده میشوند و ما از وضعیت لوک همسر جون و مویرا دوست جون که از گیلیاد فرار کرده مطلع میشویم. هانا فرزند لوک و جون نیز در فصل دوم وضعیتش مشخص تر بیان میشود. در فصل دوم است که مخاطب با گذشتهی سرینا بیشتر آشنا میشود و او را برای کنشگری که در فصل سوم انجام میدهد آماده میکند.
همچنین در سریال ما شخصیتهای سیاهپوست داریم که در کتاب اشارهای به آنها نشده است. همسر جون و مویرا دوست او هر دو سیاهپوست هستند و از شخصیتهای مهم داستان میباشند. همان طور که میدانیم برابری جنسیتی و برابری اقلیتها از جمله مباحث حایز اهمیت برای فمینیسم است. انتخاب شخصیتهای سیاهپوست و تاثیرگذار در سریال، در ادامهی همان نگاه فمینیستی است که مارگریت اتوود در کتاب داشته است.
طراحی صحنه و لباس سریال سرگذشت ندیمه
طراحی صحنه و لباس یکی از نقاط چشمگیر سریال سرگذشت ندیمه است. طراحان لباس و صحنهی سریال به خوبی توانسته اند آنچه را که اتوود در قلم نگاشته، به صحنه بیاورند. صحنه و به ویژه لباسها درست همانیست که در جهان نویسندگی اتوود باید بوده باشد.
لباسهای هرگروه از زنان اعمم از همسران، مارتاها و ندیمه ها، علاوه بر یکرنگ بودن هر گروه، دارای تفاوتهای جزیی در طراحی هستند که هم از یکنواختی خارج شوند و هم چشم نواز باشند. این تفاوتها خود را در نوع برش، مدلهای مختلف یقه، پیراهن یکسره بودن یا بلوز و کت و دامن بودن و مواردی از این دست نمایان میسازد.
همچنین با اینکه زمان سریال، حال حاضر است، اما شمایلی قدیمی دارد. این شمایل قدیمی در خدمت مضمون داستان میباشد. چرا که عقاید حاکم بر حکومت گیلیاد عقایدی قدیمی و منقوض شده است بنابراین این حالت قدیمی خود را در طراحی صحنه و لباس نیز نشان داده است.
در مورد لباس، فرمشان شباهت به لباسهای کلاسیک دارد که امروزه کمتر در طراحیهای جدید مورد استفاده قرار میگیرند. لباس مردان نیز همان لباس کلاسیک کت و شلوار مشکیست. در مورد صحنه نیز خانههای فرماندهها خانههایی با معماری کلاسیک و قدیمی و چوبی هستند و وسایلشان بیشتر حالت عتیقه را داراست. بنابراین عقاید قدیمی خود را به لحاظ بصری نیز متبلور میسازند.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] فیلم جوکر: افسانه، خیال، واقعیت یا دنیایی وارونه!
در این بین مکانهایی با معماریهای جدید شیشهای و بتن و سنگ و فلز نیز به چشم میآیند که مخاطب فراموش نکند این اتفاق در عصر امروز در حال رخ دادن است. لباسهای به کار رفته در سرگذشت ندیمه را نیز میتوان از منظر رنگ تحلیل کرد. همان طور که در تحلیل رنگ شناسی داریم، رنگ قرمز به معنای شهوت و رابطه جنسی است.
لباس ندیمهها نیز که صرفا به مثابه کارگر جنسی هستند نیز قرمز است. در اسطوره نیز داریم که دریا نشان از مادرانگی دارد. رنگ دریا آبی است. درست همانند لباس همسران که آبی رنگ میباشد. چرا که طبق نظر حکومت گیلیاد، آنها در نقش مادری و همسری قرار دارند و مادر فرزندانی هستند که ندیمهها به دنیا میآورند.
طبیعت نیز زن است و آدمی از طبیعت بهره میبرد و خوراک میکند. در اسطوره طبیعت نیز نشان از زنانگی است. سبز که رنگ طبیعت نیز است بی ارتباط با رنگ لباس مارتاها ندارد. در حکومت گیلیاد مارتاها وظیفه آشپزی و خوراک دهی به خانواده را دارند. همان طور که میبینیم این رنگها بی اساس انتخاب نشده اند و هر کدام به بخشی از زنانگی که در اسطوره و تاریخ بیان شده است، اشاره دارد.
گویی وظایف کلیشهای زنانه در بین زنان گیلیاد تقسیم شده است و به هرکدام وظیفهای داده شده است. در اصل تمامی زنها قربانی سیاستهای این حکومت استبدادی هستند.
فیلمبرداری سریال سرگذشت ندیمه
نقطه چشمگیر دیگر در سریال سرگذشت ندیمه فیلمبرداری آن است. قاب بندیها و اندازه نماها در خدمت درام داستان هستند. نماهای لوانگل وهای انگل و قرارگیری شخصیتها در کادرها به خوبی بیانگر فضای اختناق و سلطه گری حاکم بر داستان است. و فشار قدرتی مضاعف به خوبی به چشمان مخاطب القا میشود.
گاهی کادرها چنان ندیمهها را تنگ در برمیگیرند که نشان از بی آیندگی و اختناق آنهاست. گاهی کاراکترها به گونهای در تصویر قرار میگیرند که عظمت قدرت بیرونی را به خوبی میتوانیم در نماهایهای انگل و لوانگل ببینیم. و آنها را در برابر این قدرت، اندک بشماریم. همچنین این نماها یادآور سبک گوتیگ میشوند.
این سبک که دوران اوجش به قرون وسطی و قدرت و حاکمیت کلیسا برمیگردد، هرچه بیشتر میخواهد خارشدگی انسان را در برابر خدا نشان دهند. خارشدگی که همراه با رعب و ترس و وحشت قرار دارد. کلیساهای دوران معماری گوتیگ، شواهد بسیار خوبی برای این دوره هستند که مشهورترینشان کلیسای نتردام میباشد. این فیلمبرداری و قاب بندیهای گوتیگ گونه نیز هماهنگ با مفهوم داستان که از قدرتی برتر سخن میراند قرار میگیرد.
بازیگری سریال سرگذشت ندیمه
از دیگر نکات قابل بحث در سریال سرگذشت ندیمه بازیگر آن و به ویژه بازی درخشان الیزابت موس Elisabeth Moss در نقش جون میباشد. او به خوبی شکستگیها، غمها، فشارهای وارده، سختیها و تمام حسهایی که یک ندیمه دارد را در اجزای صورت خود و بدون گفتن دیالوگ نشان میدهد.
به چشمان مستاصل، لبهایی که میگزد و میلرزد، خندههای تلخی که بر لبانش مینشیند توجه کنید. او بیش از آنکه کلام بگوید یا بدنش را به بازی بگیرد، از تک تک اجزای چهرهاش برای رساندن حس به مخاطب کمک میگیرد. گرچه در اندامش یک خم شدگی و سکون و سختی و صلبی نیز دیده میشود.
گویی بار سنگینی بر دوش دارد که باید حمل کند. از دیگر بازیگران خوب سریال سرگذشت ندیمه میتوان به یوان استراوسکی نام برد که نقش سرینا را ایفا میکند. او به خوبی شمایل یک زن سرد و سنگی و مقتدر را در نوع حرکات و صورت سنگی که دارد به نمایش میگذارد. بازیگران سریال بسیارند و همگی به خوبی از عهدهی نقششان بر آمده اند و در این نوشته مجالی برای پرداختن به تک تک آنها نیست و فقط به عنوان نمونه، دو شخصیت مهم سریال بررسی شد.
تحلیل فصل سوم سرگذشت ندیمه: بدون دخترم هرگز
فصل سوم سریال سرگذشت ندیمه که در تاریخ ۵ جون شروع شده بود، بالاخره پس از ۱۳ قسمت در تاریخ ۱۴ آگوست ۲۰۱۹ به پایان رسید. البته سازندگان سریال در تاریخ ۲۶ جولای و پس از پخش قسمت دهم سرگذشت ندیمه در طی انتشار کلیپی کوتاه از صحنههای سریال، اعلام کردند که فصل چهارم را نیز خواهند ساخت. این اعلام بدین معنی است که داستان سرگذشت ندیمه در فصل سوم تمام نخواهد شد و فصل چهارمی نیز در راه خواهد بود و از طرفی دیگر شوق مخاطبان را افزون کرد که سریال را ادامه دهند و منتظر اتفاقات بیشتری در فصل چهارم سرگذشت ندیمه باشند.
در نوشتهی پیش رو علاوه بر تحلیلی که بر فصل سوم نوشته میشود، پیش بینیهایی دربارهی وقایع احتمالی فصل چهارم، با توجه به مناسبات و روند سرگذشت ندیمه، انجام خواهد پذیرفت که در ادامه به آن بیشتر میپردازیم.
آنچه گذشت و سیر تحول سه فصل
اگر به روند سه فصل سرگذشت ندیمه نگاه کنیم، به خوبی میتوانیم شاهد روند تحرک و انقلابی گری ندیمهها و مارتاها و حتا زنان و فرماندهها باشیم. فصل اول، درست مانند کتاب، بیانگر رخداد یک انقلاب ناسالم و اجباری و شوک حاصل از آن است. این شوک انقدر قوی است که از دل داستان و ندیمهها بیرون میزند و به خواننده و بیننده نیز انتقال مییابد.
در فصل دوم سرگذشت ندیمه، هرچه به قسمتهای آخر نزدیک میشویم، تحولات و شورشها و شکل گیری گروههای امدادی زیرزمینی نیز بیشتر شکل میگیرند و قوی تر میشوند. این امر تا جایی پیش میرود که جون تا حدی موفق به فرار میشود، خودش به صورت انفرادی زایمان میکند و حتا در آخر و توسط فرمانده جوزف، به او و امیلی و نیکول کمک میشود که فرار کنند و به کانادا بگریزند.
که البته جون برای پیدا کردن دخترش هانا فرار نمیکند و در گیلیاد میماند و نیکول و امیلی را بدرقه میکند. در فصل دوم نیز ما شاهد تحولاتی در شخصیت سرینا نیز میشویم که در فصل سوم تاثیرات آن را بیشتر خواهیم دید.
همچنین شکل گیری آرام اتحاد ندیمهها را نیز شاهد هستیم تا در فصل سوم برای حرکت جمعی پایانی آخر فصل آماده شویم. و اما فصل سوم سرگذشت ندیمه جوانه زدن و شکوفا شدن شکل گیری چنین اتحادها و تحولاتی است.
جون مصمم تر از همیشه به گیلیاد بازمیگردد، تنبیه میشود، با کمک فرمانده جدیدش جوزف، بیشتر در سیاستهای گیلیاد رخنه میکند و در نهایت آشوب پایانی را پی ریزی میکند. تحول سرینا نیز در این فصل است که خود را بیش از پیش نشان میدهد. همچنین با شبکه امدادی مارتاها نیز بیشتر آشنا میشویم و اتحاد ندیمهها را نیز شاهد هستیم.
از دیگر نکاتی که در فصل سوم به آن اشاره میشود، گذشتهی عمه لیدیاست و از مهم ترین اشارات فصل سوم، چگونگی کنار آمدن ندیمههای پناهنده شده (به طور ویژه امیلی) با شرایط فعلی است که در ادامهی نوشته بیشتر به تحلیل وقایع فصل سوم سرگذشت ندیمه خواهیم پرداخت. همان طور که از مشاهدهی روند این سه فصل بر میآید، مخاطب شاهد یک اوج گیری برای براندازی حکومت گیلیاد است.
فصل سوم و کتاب سرگذشت ندیمه
همان طور که میدانیم، فصل اول سریال، بیشتر وقایع کتاب سرگذشت ندیمه را شامل میشود. و فصل اول جایی تمام میشود که داستان در کتاب تمام میشود. اما این بدین معنی نیست که در فصلهای دوم و سوم، اشارات دیگری به کتاب نشده باشد.
در بخش ضمیمهی کتاب و پس از پایان داستان، فصلی است به عنوان: ملاحظاتی تاریخی در باب سرگذشت ندیمه، که در آن بخش به این نکته اشاره میشود که کاست هایی ضبط شده از ندیمهها پخش شده است و به صورت سند تاریخی آن دوره از حکومت گیلیاد میباشد.
این مهم، در فصل سوم سرگذشت ندیمه خود را به صورت ضبط کردن صدای جون و اعلام حقایق و چگونگی تولد نیکول و دیگر مسائل و فرستادنش به کانادا پیش همسرش لوک نشان میدهد.
از دیگر نکاتی که در کتاب اشاره میشود و در فصل دوم و به ویژه سوم به آن بیشتر پرداخته میشود، فمنیست بودن مادر جون است. بدین ترتیب شخصیت قوی و انقلابی و طغیان گر جون و نپذیرفتن زور و اجبار، تا حدی از داشتن چنین مادر فمنیست و قویای میآید و توجیه پذیری شخصیت جون بیشتر و منطقی تر میشود.
تحول شخصیتهای سرگذشت ندیمه
یکی از مهم ترین اتفاقاتی که در فصل سوم سرگذشت ندیمه رخ میدهد، نیم نگاهی به چگونگی تاثیر حکومت گیلیاد بر مردمانش و به ویژه ندیمهها و همچنین آیندهی فرزندانی (به ویژه فرزندان دختر) که در چنین حکومتی پرورش مییابند میباشد.
این تاثیر که عموما منفی است خود را بیش از هرچیز در تحول شخصیتهای داستان نشان میدهد. که در این فصل ما بیشترین تحول را در شخصیتهای جون و سرینا شاهد هستیم. تحول شخصیتی جون با تمام روحیه انقلابی گری و شورشی و سرسختی و مقاومتی که دارد، اما یک رویهی ترسناک را نیز داراست که بیشتر خود را در چند قسمت پایانی فصل سوم نشان میدهد.
فشارهای این حکومت و سخت گیریها و اختناقی که از آن بر میآید، علاوه بر تقویت طغیان جون، او را تبدیل به آدمی سنگدل و بی رحم نیز کرده است. و این امر تا جایی پیش میرود که او برای رسیدن به هدف اش، از کشتن ندیمهی همراهش ابایی نداشته باشد.
او همچنین دست به قتل یکی از فرماندههای متجاوز نیز میزند و حتا برای آنکه خدشهای در هدفش نباشد، از کشیدن اسلحه بر مارتا و یکی از دختران نیز فروگذار نمیکند. که البته خودش از تبدیل شدنش به چنین موجودی هراسیده و آگاه شده است.
البته چنین خشونتی از جون، دور از انتظار نیست. وقتی حکومت به راحتی مردمانش را با دلایل واهی اعدان میکند، به نوعی آموزش قتل را به مردمانش میدهد و مردم، قتل را امری عادی در ذهن خود پرورش میدهند. این تحول جون در فصل سوم سرگذشت ندیمه خود را در مونولوگ جون که لازمهی براندازی چنین حکومتی، بی رحم بودن مانند خودشان است نشان میدهد.
همچنین در برخورد لوک و واترفورد، فرمانده اشاره میکند که گیلیاد، شخصیت دیگری از جون ساخته است. از دیگر شخصیت هایی که در سرگذشت ندیمه تغییر فاحشی کرده است، سریناست. او که به عنوان همسر یکی از مهم ترین فرمانده هاست، در پی طغیان برمی آید. البته که این طغیان فردی است و فقط برای رسیدن به خواست خودش، یعنی نزدیک شدن به فرزند خواندهاش نیکول میباشد.
او در این امر تا جایی پیش میرود که خانه اشان را به آتش میکشد، نسبت به دینی که بر گردنش نسبت به جون دارد بی تفات است و خیانت میکند. وی حتا برای رسیدن به نیکول، حاضر میشود همسرش را که زمانی عاشقانه دوستش داشته بفروشد و در خاک کانادا اسیر کند.
مفهوم دیگری از مادری
همچنین با توجه به مطالب گفته شده، سرگذشت ندیمه جلوهی دیگری از مفهوم مادری را نشان میدهد و از تصویر کلیشهای که مادر را همیشه لطیف و مهربان میداند فاصله میگیرد و به تصویر بدوی تری از او دست پیدا میکند و بیان میدارد که چنین مادر مهربانی، برای حفاظت فرزندش از هیچ چیزی حتا جان خود فروگذار نمیکند.
که البته این بیان، مفهوم دیگری از مادریست. تمام تلاشهای سرسختانهی جون و سرینا برای رسیدن به فرزندانشان و بازپس گیری مقام مادری اشان میباشد. جون در گیلیاد میماند، عذاب میکشد، از بچههای گیلیاد که نقطه ضعفشان است استفاده میکند تا بتواند به هانا برسد.
او دقیقا به صورت ببری درنده در میآید که برای محافظت و دست یابی به بچهاش به دیگران پنجه میکشد و آنها را میدرد. این امر حتا در نوع نگاه نافذ و چشمات گربه سان الیزابت موس و تلخند گزنده و برق دندانش نیز خود را نشان میدهد.
همچنین سرینا که به دلیل جراحت رحمی توانایی مادر شدن ندارد و تکامل زن را با توجه به عقیده خود و گیلیاد، مادر شدن میداند، حال که فرزند خواندهای دارد، حاضر است حکومت گیلیاد را که به آن اعتقاد دارد زیر پا بگذارد و به بچهاش دست پیدا کند.
و این دقیقا تصویری است مانند ماده ببری زخم خورده که میتوان بسیار خطرناک باشد. و آیا زنان تحت حکومت گیلیاد چنین زنانی نیستند؟! این زخمها در سرگذشت ندیمه حتا به صورت آشکارا خود را در قالب کبودی صورت جون، جراحت چشمی جونین، انگشت قطع شدهی سرینا و دیگر موارد نشان میدهد.
در اصل در فصل سوم سرگذشت ندیمه به طور ضمنی بیان میشود که وجود چنین حکومتهای تک عقیدتی و مستبدی چون گیلیاد، نتیجهاش تولید آدم هایی بی رحم، سنگ دل، آدم فروش، انتقام جو، دروغ گو، خائن و حتا قاتل نیز میباشد.
پاک کردن حافظهی تاریخی
از دیگر مفاهیم ترسناکی در این فصل سرگذشت ندیمه به آن اشاره میشود، آیندهی ترسناک فرزندان و به ویژه دختران گیلیاد است. در قسمت آخر، وقتی دختری که قرار است آزاد شود از جون میپرسد که جایی که قرار است بروند چگونه است و جون در پاسخ میگوید مثل قبل از گیلیاد و دختر میگوید من قبل از گیلیاد را به خاطر ندارم. یکی از ترسناک ترین سکانسهای سرگذشت ندیمه را تشکیل میدهد.
چرا که گیلیاد حافظه تاریخی و هویت را از چنین بچه هایی با سنین پایین میگیرد و به جای آن تاریخ و مفاهیمی که خود میخواهد را در ذهن آنها جای میدهد. بر همگان پیداست که حکومت بر آدم هایی بدون گذشته تاریخی و بدون هویت بسیار آسان تر است.
از همین روی است که جون در پی آزادسازی بچههای گیلیاد بر میآید تا علاوه بر آنکه آیندهی این بچهها را نجات دهد، قدرت گیلیاد را نیز کمتر کند. در اصل جون در سرگذشت ندیمه بجای شورشهای خیابانی، خیلی آرام و نرم به ریشهها و اصول حکومت تیشه میزند. این بخش همچنین اهمیت و نقش آموزش از سنین پایین برای آیندهی آنها و در نتیجه حکومت را نیز بیان میدارد.
فمنیسم و سرگذشت ندیمه
از دیگر مفاهیم ارزشمندی که بیش از پیش خود را در فصل سوم سرگذشت ندیمه نشان میدهد، باور به تواناییهای خویش و متحد شدن با یکدیگر برای رسیدن به آزادی و هدفی والاست. جون پس از آنکه موفق به خارج کردن نیکول از گیلیاد میشود، به خویش باوری میرسد و گام هایش را استوار تر بر میدارد.
این امر یافتن به قدرت خویشتن، باعث میشود که برنامهی فرار کودکان را از گیلیاد در سر بپروراند و عملی کند. همچنین درسرگذشت ندیمه به اتحاد ندیمهها و مارتاها که به نوعی درد مشترک نیز دارند اشاره میشود و آن را عامل مهم و بزرگی برای پیروزی میداند.
همچنین در دیالوگی نمادین در سرگذشت ندیمه گفته میشود که اگر میخواستند ما متحد نشویم، پس بهتر بود لباس متحدالشکل هم به ما نمیپوشاندند. اگر بخواهیم نگاهی فمنیستی داشته باشیم که سریال هم دارای چنین نگاهیست، به خویش باوری زنان از قدرت خویش و اتحادشان با یکدیگر برای مقابله با جامعهی مردسالار و رسیدن به برابری اشاره میکند.
شاید در ذهن برخی مخاطبان این پرسش شکل بگیرد که اگر لارنس، فرمانده جدید جون با وی همکاری نمیکرد، او هیچ گاه موفق به این امر نمیشد. پس بنابراین وجود یک مرد برای موفقیت یک زن همواره نیاز است. در پاسخ باید گفت که چنین نیست.
چرا که سرگذشت ندیمه از فمنیسم مدرن تری صحبت میکند و قرارش بر قدرت بیشتر زن بر مرد نیست. پیامش برابری است. همان طور که پیام فمنیسم، برابری همهی انسان هاست و نه قدرت یکی بر دیگری.
ما در این فصل شاهد همکاری زن و مرد با یکدیگر برای رهایی از چنین وضعیتی هستیم. اگر تنها زنان بدون هیچ کمکی به موفقیت میرسیدند، براری زن به مرد محسوب میشد که هم خلاف عقیده فمنیسم است و هم باورپذیریاش نزد مخاطب کم تر. بنابراین سرگذشت ندیمه بیان میدارد که راه رسیدن به برابری و جامعهای سالم، همکاری زنان و مردان با یکدیگر است.
عمه لیدیا که بود و چه کرد؟!
اتفاق جالب دیگری که در فصل سوم سرگذشت ندیمه رخ میدهد، اشاره به گذشتهی یکی از منفورترین شخصیتهای داستان، یعنی عمه لیدیاست. او نیز در گذشته مانند زنان دیگر بوده. شغل داشته، مستقل بوده، دارای روحیه و احساس بوده و از همه مهم تر، توانایی عاشق شدن داشته.
اتفاقا یکی از دلایلی که او به چنین شخصیت بی رحمی تبدیل شده، شکست عشقی اوست که او را تبدیل به فردی خشک و عقدهای کرده و یکی از ارکان و مجریان استوار حکومت گیلیاد کرده است. ترحمهای اندک و هر از گاهی او نیز از همین گذشتهاش میآید. به نوعی دیگر میتوان گفت شاید یکی دیگر از عوامل ایجاد حکومت مستبد گیلیاد، عقدهها و ناکامیهای موسسین و حمایتگرانش بوده است.
ناکامی یک الگوی واحد
از دیگر انتقاداتی که سرگذشت ندیمه به حکومت گیلیاد میکند، تک عقیدتی بودن آن است. داستان بیان میدارد که حکومت هایی که تنها یک فکر و یک عقیده و یک روش را برای حکومت داری استفاده میکنند و تنها آن را راه نجات بشر میدانند، در آینده محکوم به شکست و سرنگونی هستند.
چرا که هیچ گاه نمیتوان جمعیتی را که با افکار و عقیدههای گوناگون در یک اجتماع زندگی میکنند، تنها با یک الگوی واحد رهبری کرد. سرگذشت ندیمه بیان میدارد که ممکن است هدف آنها بهبودی وضع بشر باشد و در میان عقیده اشان، نکات خوبی هم باشد، اما همین تک عقیدتی بودنشان آنها را توتالیتر و مستبد و بسته میکند که سرنگونی انتظارشان را میکشد.
گیلیاد و سیاست خارجی
همچنین در فصل سرگذشت ندیمه ما شاهد سیاستهای خارجی گیلیاد و نگاه دولتهای دیگر به او هستیم که پیشتر نبودیم. مداخله سوئیس، موضع کانادا و مواردی از این دست، نمونه هایی از این موارد است.
به نوعی با وجود چنین سیاستهای خارجی، وجود چنین حکومتی در قرن حاضر باورپذیر تر میشود. موضعی که دیگر کشورهای خارجی نیز میگیرند، بیش از آنکه به فکر مردمان گیلیاد باشند، به فکر وضعیت و رابطه کشور خودشان با چنین حکومتی هستند و از پیامدهای درکیر شدن با گیلیاد هراس دارند.
اتفاقی که امروزه نیز کشورهای مختلف در برخورد با کشورهای دیگر میگیرند نیز همین قدر محافظه کارانه و در راه منافع خودشان است.
آیندهی گیلیاد
سرگذشت ندیمه در فصل سوم نیز نیم نگاهی به آینده چنین حکومت هایی نیز میکند. با تغییر لوکیشن در چند قسمت به واشنگتن که پایتخت گیلیاد است و الگویی برای دیگر شهرها نیز محسوب میشود، تصمیم گیریها و آینده ترسناک حکومت را خواهیم دید.
قفل زدن بر دهان ندیمه ها، قرار دادن دهان بندی برای آنها، ایجاد مقررات بسیار شدیدتر تنها نمونههای کوچک اما دهشتناکی هستند که آیندهی دیگر شهرهای گیلیاد را شامل میشود.
پس از آزادی
و اما نکتهی دیگری که به ویژه در فصل سوم سرگذشت ندیمه به آن پرداخته میشود، آیندهی کسانیست که از گیلیاد فرار میکنند و وارد کانادا میشودند. در این فصل به طور ویژه بیشتر تمرکز بر امیلی است.
او به خوبی نمیتواند با جامعه بیرون ارتباط برقرار کند. حتا نمیتواند با همسر و فرزندش نیز رابطهای به کیفیت پیشین را داشته باشد. این امر متقابل است و همسر او نیز نمیداند چگونه باید با او برخورد کند.
حکومت از امیلی، شخصیت دیگری ساخته که حتا باعث دست زدن به قتل شده است. شرایط روحی و روانی او بسیار متزلزل است و زمان زیادی باید سپری شود که وی به حالت عادی برگردد و بتواند ارتباطی سالم با جامعه داشته باشد و جامعه هم او را همچون قبل بپذیرد و به عنوان موجودی عجیب به وی ننگرد.
آرمان شهری به نام کانادا
سرگذشت ندیمه، کانادا را به عنوان کشور آزاد و به نوعی آمال مردمان اسیر گیلیاد میداند. علاوه بر منطق نزدیکی کانادا به امریکا، منطق فرامتنی دیگری را نیز شامل میشود. در عصر حاضر، کانادا یکی از مهاجرپذیرترین کشورهاست و به نوعی کشور بین المللی میباشد.
بسیاری از آدمها برای تحصیل یا مهاجرت دائمی به این کشور پناه میبرند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند. گویی در واقعیت، کانادا نه تنها کشور آمال مردمان گیلیاد بلکه کشور آمال بسیاری دیگر از مردمان این جهان است.
پیش بینی هایی در باب فصل چهارم
وقتی سیر فصلها و پایان هر یک را در سرگذشت ندیمه بررسی میکنیم، متوجه یک روند ثابت میشویم. در پایان هر سه فصل ما با یک فرار مواجه میشویم. در پایان فصل اول، فرار جون، پایان فصل دوم، فرار امیلی و پایان فصل سوم، فرار بچه ها.
در هر کدام از این فرارها، جون برای یافتن دخترش باز به گیلیاد بر میگردد و باز تنبیه میشود. اگر با این منطق پیش برویم، احتمالا در پایان فصل چهارم، جون و هانا موفق به فرار میشوند. اما این پایان سریال نخواهد بود و به نظر نگارنده، سرگذشت ندیمه میتواند تا فصل پنجم نیز پیش برود و مخاطب شاهد اتفاقات پس از فرار جون چه در داخل و چه در خارج از گیلیاد باشد.
ما نیاز داریم فعالیتهای جون در کانادا را برای آزادی مردمان گیلیاد در فصل پنجم ببینیم و در نهایت در این فصل شاهد براندازی کامل حکومت گیلیاد باشیم.
در فصل چهارم ما با تنبیه شدیدتری، این بار نه تنها برای جون، بلکه برای دیگر ندیمهها و از جمله مارتاها مواجه خواهیم شد. تنبیهی که آنقدر متنبهینش زیاد هستند که بعید است گیلیاد و عمهها به راحتی از پس آن برآیند.
از طرفی دیگر در سرگذشت ندیمه، پایههای گیلیاد سست شده اند. برخی از فرماندههای اصلی آن دیگر نیستند. فرمانده لاورنس که از عاملان گیلیاد است با این حکومت زاویه پیدا کرده. فرمانده واترفورد که در کانادا زندانیست. ی
کی دیگر از فرماندههای ارشد نیز بدست جون به دلیل تجاوز کشته شده. بسیاری از ندیمهها و مارتاها نیز با حکومت همکاری نمیکنند و از همه مهم تر بسیاری از بچههای گیلیاد که نقطه ضعف این حکومت محسوب میشدند، فراری داده شده اند.
پس قدرت اصلی دست مخالفین گیلیاد است اما باید توجه داشت حکومتی که نفسهای آخرش را میکشد، وحشیانه تر و سرسخت تر از همیشه با مردمانش برخورد میکند. پس در فصل چهارم سرگذشت ندیمه ما شاهد یک آشوب و خون ریزی بسیار بیشتری از سه فصل دیگر هستیم، چرا که آزادی نزدیک است.
پ.ن : عنوان برگرفته از نام کتابی به همین نام، نوشته بتی محمودی و ویلیام هافر
فیلم سینمایی سرگذشت ندیمه
در سال ۱۹۹۰ ولکر شولندروف Volker Schlöndorff فیلم سینمایی The Handmaid’s Tale (۱۹۹۰) را با اقتباس از داستان سرگذشت ندیمه ساخت که البته چندان اقتباس خوبی از این اثر نمیباشد. فیلم به صورت یک اثر مستقل عمل نمیکند و بسیار وابسته به کتاب میباشد. بدین معنی که اگر بیننده، پیشتر کتاب را نخوانده باشد و از سیاست حکومت گیلیاد و چرایی این اتفاقات اطلاع نداشته باشد، نمیتواند فضای فیلم را به درستی درک کند.
بنابراین لازمهی آگاهی از فیلم، خواندن کتاب سرگذشت ندیمه میباشد. این درحالیست که سریال سرگذشت ندیمه به صورت اثری مستقل و دارای فضاسازی شخصی رفتار میکند. به بیانی دیگر فیلم نمیتواند جهان شخصی خود را سازد و بیننده را درگیر کند. بنابراین اتفاقاتی که در جهان فیلم میافتند، چندان باورپذیر نمینمایند.
روایت کتاب و سریال سرگذشت ندیمه اول شخص و از زبان شخصیت اصلی آن افرد میباشد. بنابراین مخاطب داستان یا سریال به خوبی میتواند تمام احساسهای ندیمه را درک کند و خود را در چنین موقعیت دهشتناکی قرار دهد. همچنین روایت رفت و برگشتی است و ما از زمان حال به گذشته میرویم تا آرام آرام با وقایعی که منجر به تاسیس حکومت گیلیاد شده است آشنا شویم.
روایت فیلم سرگذشت ندیمه اما دانای کل است و هیچ رفت و برگشت زمانی در فیلم نمیبینیم. شخصیت پردازی نیز آنقدر قدرتمند عمل نمیکند که مخاطب بتواند به تلخی عمق ماجرا پی ببرد و چنین فضایی را باور کند. شخصیت افرد در فیلم به عنوان زنی که همسر و دخترش را از دست داده و حالا به اجبار در خدمت جنسی مرد دیگریست، به هیچ عنوان هیچ هم حسی را در مخاطب برنمی انگیزد.
افرد فیلم سرگذشت ندیمه به راحتی با این شرایط زجر آور کنار میآید و واکنشش تنها چند نمای کوتاه اشک و آه است و همین. این در حالیست که افرد کتاب به خوبی تمامی حسهای بد و غیرقابل تحمل این امر را بیان میدارد. همچنین فیلم نتوانسته آن فضای امنیتی شدید و اختناق را به خوبی نشان دهد و پرداخت کند.
در فیلم سرگذشت ندیمه چندان مخاطب و شخصیتها زیر بار این فضای خفه و بسته نمیشوند و این فضای امنیتی تنها در قرارگیری چند مامور منفعل که تنها بارکد دستنبد ندیمهها را چک میکنند دیده میشوند که بیشتر به عنوان پلیسی ساده رفتار میکنند تا پلیس امنیتی. به لحاظ طراحی لباس نیز، لفاف سفید روی سر ندیمهها که یکی از کارکرد هایش ایجاد محدودیت دید آنهاست در این فیلم لحاظ نشده و به سربند توری قرمز تقلیل یافته است.
گرچه اتفاقات فیلم تا حد زیادی امانت دار به اتفاقات کتاب میباشد اما لزوما این امانت داری نمیتواند نکته مثبت باشد. چرا که فیلم و کتاب دو مدیوم جدا از هم میباشند و طرز بیان و الزامات هریک با دیگری متفاوت است. همچنین روند اتفاقات در فیلم بسیار سریع رخ میدهد و بدون هیچ پیش زمینه دراماتیک میباشد.
مثلا علاقه افرد به نیک در روایت فیلم بسیار ناگهانی است و هیچ مقدمهای برای زمینههای شکل گیری این ارتباط حسی در فیلم بیان نمیشود. همان طور که پیشتر گفتیم پایان کتاب سرگذشت ندیمه باز است اما ضمیمهای را داراست که بعد از حدود ۲۰۰ سال از این جریانات و در یک کنفرانس میگذرد که به تحلیل حکومت ساقط شدهی گیلیاد میپردازد.
فیلم نیز کمی این پایان را دستکاری کرده که از آن جمله میتوان به قتل فرمانده واترفورد توسط افرد که در فیلم کیت نام دارد اشاره کرد. در حالیکه چنین اتفاقی در کتاب رخ نمیدهد. همچنین پایان را پس از سوار شدن افرد به کامیون سیاه تا بارداری و فرار او و انتظار برای آمدن دخترش و نیک در یک منطقهی کوهستانی ادامه داده است. در آخر باید اذعان داشت که اقتباس شولندروف از سرگذشت ندیمه چندان اقتباس خوبی نیست و برای دیدن بیان تصویری این کتاب، سریال بهترین گزینه است.
نگاه دیگران به کتاب و سریال سرگذشت ندیمه
در پشت جلد کتاب سرگذشت ندیمه به نقل از واشنگتن پست-بوک ورلد آمده است:
افرد ندیمهای است در حکومت تیوکراتیک جلید. او اجازه دارد روزی یک بار برای خرید در بازار از خانه فرمانده و همسرش خارج شود، بازاری که در آن تصاویر جای کلمات را گرفته اند، زیرا زنان دیگر حق خواندن ندارند. ندیمه ماهی یک بار به بستر میرود و دعا میکند که از فرمانده آبستن شود،
چن در عصری که زاد و ولد کاهش پیدا کرده، ارزش افراد و سایر ندیمه هاتنها به بارآوری رحم آن هاست. افرد سالهای پیش را به خاطر دارد، روزگاری که با همسرش، لوک، زندگی میکرد و با او نرد عشق میباخت؛ ایامی که با دخترش بازی و از او مراقبت میکرد؛ آن روزها که شغلی داشت و درآمدی، و از حق آموختن بهره مند بود. ولی حالا همه چیز بر باد رفته.
سرگذشت ندیمه رمانی است آمیخته به طنز، هراس و هشدار که از آمیزش تیره و تار سیاست و روابط زن و مرد به طرز هنرمندانه پرده بر میدارد. رمان اتوود به لحاظ تخیل آینده نگرش، از جهاتی، ۱۹۸۴ اورول را به خاطر میآورد.
همچنین هوستون کرانیل در نظری کوتاه اما قابل تامل بیان میدارد که:
تا این کتاب مجاز است، بخوانیدش.
سوفی سلینی دربارهی سریال سرگذشت ندیمه مینویسد. او در مقدمهاش میگوید که این سریال درست زمانی در امریکا پخش میشود که دونالد ترامپ با آن عقاید مذکورش رییس جمهور میشود. در ادامه از اقتباسی سینمایی سال ۱۹۹۰ ولکر شولندروف مینویسد و بیان میدارد که در درآوردن فضای داستان ناموفق بوده است و سریال به خوبی توانسته فضای مدنظر مارگریت اتوود را طراحی کند.
وی همچنین در ادامه از مارگریت اتوود نویسنده کتاب مینویسد که بیان کرده داستان را از اقامتی که مدتی در برلین و پیش از فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۴ داشته است الهام گرفته است. پنجرههای آهنی و فضای حاکم بر آنجا روی اتوود تاثیر گذاشته است. در ادامه بیان مینویسد که این نویسندهی کانادایی همیشه از آنکه فمنیست نامیده شود دوری میگزیده است اما خب نمیتوان نادیده گرفت که داستان سرگذشت ندیمه از وضعیت زنان و موضوعهای فمنیستی صحبت به میان آورد.
او همچنان مینویسد که گرچه رمان اتوود را رمانی علمی-تخیلی نامیده اند اما با توجه به اتفاقاتی مثل تلاش برای برده نشدن زن و تظاهرات برای به رسمیت شناختن همجنسگراها، اجازهی سقط جنین قانونی و مواردی از این دست که امروزه از موضوعات مهم هستند و در کتاب بیان میشود چندان هم علمی تخیلی نیست و بسیار به زمانه ما نزدیک است.
سایت نظرات زنان Avis2femmes.com مینویسد که این سریال برای ما از دو جنبهی فمنیسم و آینده نگری ارزشمند است. فضای این سریال را سرد و دراماتیک توصیف کرده و بیان کرده که این داستان به ما نشان میدهد که هر لحظه چگونه گرفتار توتالیتاریزم میشویم و چرا هنوز شوربختانه موضوع احقاق حقوق زن مورد بحث است و این برابری صورت نگرفته است. موضوعاتی مانند نگاه برده جنسی که به زنان میشود و یا نگاهی که به عنوان دستگاه تولید مثل میشود، سوژههای واقعی هستند که در داستان بیان میشوند.
[su_label type=”black”]در ادامه این متن تحلیل و بررسی مهزاد مفرحی راجع به سریال سرگذشت ندیمه را با هم خواهیم خواند:[/su_label]سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale بر اساس داستانی از مارگارت آتوود
سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale یا در برخی ترجمهها داستان ندیمه نام یک سریال است که بر اساس کتابی از مارگارت آتوود Margaret Elenor Atwood به همین نام ساخته شده است. سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale در بهار سال ۲۰۱۷ برای نخستین بار پخش شد و به سرعت نه تنها نظر مردم بلکه نظر منتقدین را به خود جلب کرد تا جایی که توانست نمرهی بالایی از آنها بگیرد و در جشنوارهها جوایز زیادی را به خود اختصاص بدهد. در ادامه با نقد و تحلیل سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale با نت نوشت همراه باشید.
نگاهی ابزاری به جنسی به نام زن
در ابتدای معرفی سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale باید گفت داستان سریال در آمریکا رخ میدهد. به نظر میرسد که سالها بعد باشد و به عنوان یک فاجعهی زیست محیطی زاد و ولد به شکل چشمگیری کاهش پیدا کرده است.
مردم اغلب ناباروند و بچهها اغلب مرده به دنیا میآیند. این اتفاق ناگوار دیدگاه مردم را به عقب بازگردانده است و تصورات مذهبی افراطی افزایش پیدا کرده است. آنها گمان میبرند که خداوند به خاطر فساد از دست آنها ناراحت است بنابراین با تغییر حکومت ساختار اجتماعی به کلی عوض میشود.
یک حکومت تمامیت خواه مسیحی به نام گیلاد تشکیل میشود و همهی نظامهای اجتماعی را تغییر میدهد. در این حکومت جدید مردم شامل طبقه بندیهای خاصی میشوند. زنان حق کار کردن، خواندن و نوشتن را ندارند و حضور آنها را اجتماع به شدت سرکوب میشود.
آنها باید تمامی تمرکزشان را بر پرورش نسل بعد بگذارند. زنان بارور جمع آوری میشوند و در یک مرکز آموزش میبینند تا برای فرزند آوری آماده شوند. آنها که ندیمه نامیده میشوند، به خانهی فرمانداری که همسر نابارور دارد میروند و طی آمیزشی که همراه با دعاست و مقدس خوانده میشوند موظفند برای او فرزند بیاورند. مسئلهای تحت عنوان ناباروری مردان وجود ندارد و گناه تماما به گردن زنان است.
ازدواجی که مورد قبول حکومت قرار نگیرد باطل است و فرزند حاصل از این ازدواج به دولت تحویل داده میشود. این همان اتفاقی است که برای جون شخصیت اصلی این داستان افتاده است. همسر جون پیش از او متاهل بوده است بنابراین ازدواج آنها از سوی حکومت پذیرفته نیست و آنها باید از یکدیگر جدا شوند. آنها برای فرار تلاش میکنند ولی موفق نمیشوند و فرزند جون از او جدا شده و خود جون به مرکز قرمز برای ندیمه گری فرستاده میشود.
جون با بازی Elisabeth Moss راوی این داستان است. برای نقد سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale باید گفت این داستان دو بخش دارد. بخشی از آن به زمان عادی و پیش از این اتفاقات مربوط میشود و علاوه بر نمایش چگونگی رخ دادن این حوادث سبک زندگی پیش از آن را روایت میکند. و بخش دیگر زندگی جون در قالب یک ندیمه را روایت میکند. هرچند که جون به نظر راوی داستان میآید ولی برخی قسمتها به زندگی شخصیتهای دیگر تعلق دارد. قسمتی به خاطرات رانندهی منزل میپردازد و قسمتی به خاطرات خانم خانهی فرماندار.
در ادامه بررسی سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale باید گفت قابهای بسیار هنرمندانهای از تلخ ترین اتفاقات و دردناک ترین آنها ساخته است. سریال درد، خفقان، دیکتاتوری، فساد، ظلم و استبداد را خیلی زیبا و هنرمندانه به تصویر میکشد. نمای تاریک منزل زندانی بودن جون را نشان میدهند و علاوه بر این نور خورشیدی که بر او میتابد و ضد نور شدن جون به نوعی او را در این فضای تاریک تقدیس میکند. اغلب رنگهای به کار رفته در این فیلم سرد است تنها این ندیمهها هستند که با لباس یک دست قرمز رفت و آمد میکنند و تنها نشانی هستند که در نماها از زندگی میشود دید.
می توان به جرئت گفت که تک تک نماهای سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale حساب شده اند و تمامی تلاش شان را در ترکیب زیبایی و رنج همزمان کرده اند. جزییاتی که در تصاویر وجود دارد و قاب کلی آن بیشتر شبیه به تابلوهای نقاشی کلاسیک است.
می توان زیبایی نماهای این فیلم را عصبی کننده و زجر آور توصیف کرد. حتی از فضاهای باز آن حس خفقان را میتوان دریافت کرد. با اینکه در بخش دیگر این سریال یعنی بخش پیش از انقلاب، ترکیب رنگ نماها اغلب به خاکستری میل میکند ولی همچنان رنگ و بوی از آزادی در آن میتوان پیدا کرد و جریان زندگی را دید. به نحوی میشود ظاهری که حکومت از زندگی فعلی ترتیب داده است را همین قدر زیبا و همین قدر عصبی کننده نامید.
در ادامه بررسی سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale باید گفت فیلمنامه سریال که بر اساس کتاب نوشته شده است در چهارچوب محکمی که دارد به خوبی پرورش داده شده است و علاوه بر این دارای ظرافتهای خاصی هست. شخصیت پردازیها خیلی دقیق انجام شده است و بازیگران در آن شخصیتها به خوبی حاضر میشوند به شکلی که حساب شدگی هنرمندانهی نماهای فیلم با کمک بازی طبیعی بازیگران، دیگر ساختگی به نظر نمیآیند و بیشتر شبیه یک زیبایی طبیعی به چشم میآیند.
جون، یک دختر قوی و مستقل است و با وجود نقش اجتماعی از نقش خانوادگیاش غافل نشده است. او به هیچ عنوان یک زن تک بعدی نیست و مسئولیتهای اجتماعی او را از خانوادهاش دور نکرده است. در حقیقت فرضیهی حکومت که زنها باید خانه نشین باشند تا بشود روی نسل بعد حساب باز کرد را جون باطل میکند. او یک زن عادی است.
نه استعداد شگفت انگیزی دارد و نه قدرت ذکر شدنیای و نه جایگاه اجتماعی بالایی. او یک زندگی متعادل را سپری میکند، کار میکند، ورزش میکند، برای نیازهایش اعتراض میکند، با دوستانش وقت میگذراند، به همسرش رسیدگی میکند و بچهاش را بزرگ میکند. او و زندگیاش مشتی باطل کننده بر نظریات حکومت جدید است اما آنها نمیخواهند این را ببینند چون به نفعشان نیست. او را فاسد میخوانند چون زندگیاش را مورد تایید نمیدانند ولی حقیقتا او در عقیم نبودنش ادامه دار بودنش را میرساند.
سرینا از نظر جایگاهی در مقابل جون قرار دارد و در دو جبهه متضادند ولی گذشته شان و حرفهای درونی شان به بیننده میرساند که اینها بسیار به یکدیگر نزدیکند و اگر در شرایط کنونی رو در روی یکدیگر قرار نمیگرفتند حتی شاید میتوانستند دوستان خوبی برای یکدیگر باشند. این به شکل واضحی دسیسهی حکومت است.
او با ترفندهایی که دارد انسان هایی با حرف مشترک و درد مشترک را در مقام خانم و ندیمه یا حتی به عبارتی دو هوو در مقابل یکدیگر قرار میدهد و از آنها دشمن میسازد تا جلوی اتحاد آنها را بگیرد. به این شکل که اگر ندیمهها برای منع خواندن دست به اعتراض بزنند خانمهای خانه حتی اگر معترض باشند اعتراض نخواهند کرد.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] سریال Skam France: همهی همکلاسیهای من
سرینا به نظر زنی مطیع میآید که عاشقانه شوهرش را دوست دارد. او به خوبی نقش خانم خانه را ایفا میکند دستور میدهد و سروری میکند. در قسمت هایی تمایل او را در شرکتهای سیاسی میبینیم. جاهایی که به شوهرش امید میدهد یا نصیحتش میکند یا از او دربارهی اتفاقات روز سیاسی میپرسد، نشان از فهم سیاسی سرینا دارد و خیلی ریز تمایل سرکوب شدهی او به شرکت در این مناسبات را میرساند.
وقتی که گذشتهی سرینا را میبینیم تازه متوجه میشویم که او بسیار فراتر از یک خانم خانه بوده است. او در انقلاب نقش موثری داشته است ولی به خاطر زن بودنش کنار گذاشته شده است و به خاطر مصلحت انقلاب سکوت کرده است و برای توجیه خودش باورهای دینی را قطار میکند. او نویسندهای است که به خاطر زن بودنش حتی دیگر حق خواندن ندارد.
نقش آفرینان سریال سرگذشت ندیمه
در تحلیل و بررسی سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale باید گفت داستان ندیمه اهمیت خواندن و نوشتن را به زیبایی توضیح میدهد. اهمیت ارتباطهای صمیمانه و خارج از کنترل و اهمیت آزادی. او جهانی بدون همهی اینها را تصویر میکند و از کوچکترین حقوق یک انسان، مفهومی عمیق به تصویر میکشد. به عنوان مثال او نوشتن یک کلمه بر دیوار را ارتباطی عمیق و فراری موثر از تنهایی کشنده میداند.
فیلم با وجود جو بسیار مذهبیای که دارد و با وجود تمام دعاها و مکالمات دینیای که در آن اجرا میشود قشری مختص مذهب ندارد. مفهومی به نام کلیسا در یک حکومت تمامیت خواه مسیحی وجود ندارد. در جایی میبینیم که یک راهبه همراه با همجنس گرایان و دیگران در حال فرار از مرز است. ظاهرا این سرزمین تنها نام مسیحیت را به دوش میکشد و حتی جایی برای علمای آن در نظر نگرفته است. البته جدای از این میتوان این گونه توصیف کرد که دین در این سریال یک مسئلهی جنبی نیست بلکه تنها مسیر پذیرفته شده برای ادامهی زندگی است.
و در این فیلم میبینیم که آنها اعمالی را که مذهبی و آیینی میخوانند و ادعا میکنند که پیامبران الهی این رویه را پیش میگرفتند چه طور با سیاست مداری ساخته و چیده شده اند و همه چیز را در جهت منافع خودشان پیش میبرند.
در نقد سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale نباید از قلم بیفتد که در این سریال زن دیگر مفهومی از خود ندارد. ندیمهها نام هایشان را از دست میدهند و با نام اربابشان شناخته میشوند و طبیعتا اگر اربابشان تغییر کرد نامشان هم تغییر میکند. همه چیز ماهیت کالا طور پیدا کرده است و زن بیشتر از همه. تمامی زنان این فیلم چه همسر فرماندار باشند چه خدمتکاران و چه ندیمهها از درون بیچاره اند.
ما فقط میخواستیم همه چیزو بهتر کنیم؟
بهتر؟
وقتی میگیم بهتر لزوما منظورمون این نیست که بهتر برای همه.
سریال The Handmaid’s Tale که بر اساس کتابی از مارگارت آتوود Margaret Elenor Atwood ساخته شده، تاکنون برندهی جایزهی گلدن گلوب بهترین سریال درام تلویزیونی و بهترین بازیگر زن و جایزهی امی بهترین سریال درام، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین متن و جوایز بسیار دیگری شده است.
سرگذشت یه ندیمه به اعتقاد من بیشتر از اون که در غالب سریال برای من جذاب باشه، از کلنجاری که با خود بر سر حرکت بر لبه تیغ افراط و تفریط دارد لذت بخش است. البته که حتما سریال هنگامی که از کتاب جدا شد دچار افت تدریجی و نداشتن حرفی جدید در بسیاری از لحظات خود شد. عرچند که گاها ایده های تزریقی مدرنی که به آن اضافه شد رنگ و لعاب امروزی تری به این نوشته باز احیا شده داد. به اعتقاد من ربط دادن ایده های این سریال به بهار عربی از پایه بی اساس و صرفا پروپاگاندایی برای بعدی جدید به اثر بخشیدن است.
اصولا سریال هایی که بحث قوس شخصیت در آن ها مطرح است می تواند تأثیر گذار باشد. هرچه قدر که بک گراند معرفی شده برای چنین استدال مذهبی در سریال برای گلیاد در فصل های دو و سه آبکی به نظر می رسد، شخصیت جون یکی از بهترین شخصیت پردازی های سال های اخیر تلوزیون را دارد و قدرت بازیگر ایفا کننده نقش جون با آن میمیک صورت و بازی خای زیر پوستی که در لخظه انواع حس ها را منتقل می کند شگفت انگیز است. همچنین در سریال با یک تم به شدت نخ نما شده و بی معنی از فمنیسیم طرف هستیم که نوسینده آن دقیقه آن طرف افراط مرد سالاری سنتی قرار دارد. دقیقا همان اشتباه اما اینبار با مظلومیتی زنانه…
من کتاب رو خوندم و متوجه شدم چیزی جز وقت تلف کردن نبود… روند داستان به شدت کشدار و کند
تا میانه داستان هیچ چیزی از داستان رو نمیشد متوجه شد و باید فقط با حدسیات جلو میرفتیم.
به هیچ کس پیشنهاد نمیکنم