فیلم The House That Jack Built ساختهی لارس فون تریر؛ شیطان درون
فیلم The House That Jack Built خانه ای که جک ساخت، آخرین ساختهی لارس فون تریر Lars von Trier کارگردان برجستهی دانمارکی است که این بار یک تریلر جنائی از یک قاتل سریالی را در سبک فیلم های Slasher نمایش میگذارد. فیلم که با تکیه بر شیطان درون و آموزههای فلسفی مؤکد همچون کمدی الهی دانته استوار است، همچون فاوست گوته و دکتر فاستوس کریستوفر مارلو به فروختن روح به شیطان و سقوط به اعماق دوزخ میپردازد. در ادامه با تحلیل و بررسی فیلم The House That Jack Built با نت نوشت همراه باشید.
نقد فیلم The House That Jack Built ساختهی لارس فون تریر
فیلم The House That Jack Built نسبت به تریلرهائی جنائی از این دست که با روایت و پیگیری مداوم کارآگاهان و پلیس برای به دست آوردن سرنخ از قاتل پیگیری میشود، روایت را از زاویه دید قاتلی با اختلال DSM-IV-TR یا آنتی سوشال جلو میبرد و تقریباً تمام اطلاعات مربوط به جنایتها از زاویه دید دانای کل و مخاطب که در همهی آنها با قاتل همراه است، منتقل میشود و یک روایت با فرم اطلاعات دهندگی نامحدود میآفریند؛ در چنین روایتی ما از هر کدام از شخصیتهای داستان بیشتر میدانیم، بیشتر میبینیم و بیشتر میشنویم.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو؛ جرعهای از یک اقیانوس
داستان که از زبان جک (مت دیلون) برای ورج (فرشتهی مرگ) روایت میشود، داستان ۵ قتل از سری قتلهای ۱۲ سالهی جک است که به شکلی رندوم انتخاب شده اند و اعترافات جک مبنی بر اعمال شیطانیاش محسوب میشود. عمق اطلاعات دهندگی داستان در نوع پرداخت پیرنگ در نفوذ به ذهن شخصیتها و عمق حالتهای روان شناختی آنها منعکس میشود و این امکان وجود دارد که صدای افکار شخصیت را بشنویم، یا تصاویر ذهنی، خاطرات، تخیلات، رؤیاها یا توهمات او را ببینیم. نام آن را میتوانیم ذهنیت گرائی روانی (mental subjective) بگذاریم.
در فیلم The House That Jack Built با نوعی ذهنیت گرائی روانی مواجهیم که به خوبی در تکنیک فلاش بک حل میشود و قدرت پوشانندگی بالائی دارد. لارس فون تریر Lars von Trier داستانش را در فرم آشنای تریلر جنائی با محوریت یک کاراکتر که قاتلی سریالی است طراحی میکند؛ اما کماکان از این فرم آشنائی زدائی میکند. یک قاتل سریالی مبتلا به اختلال آنتی سوشال و همین طور اختلال وسواس اجباری که مهندس و معمار است و به قتل همچون هنری مقدس باور دارد و پس از انجام قتلها با استفاده از قربانیانش میزانسنهای بدیع و ایده پردازانه ترتیب میدهد و شروع به عکاسی میکند. سرانجام عکسها را به شکل موتیفی از قتلهای زنجیره ایش به روزنامهها میفرستد و از آثار درخشانش رونمائی میکند.
پس با یک کاراکتر سادیستیک مواجهیم که انحراف، قتل و جنایت را با هنر ادغام میکند و به یک سنتز جدید میرسد. بیماران آنتی سوشال بیمارانی هستند که هیچ گونه علامتی از افسردگی و هذیان در رفتار معمول آنها دیده نمی شود و در نگاه اول اشخاصی معمولی و عادی دریافت میشوند. هوش بالائی دارند و در پرداخت به جزئیات بسیار دقیق عمل میکنند؛ همان طور که جک با دقتی وسواسی درگیر جنایت هایش میشود و پس از قتلِ اول در حضور ورج به جزئیاتی تاریک در معماری گوشههای تاریک کلیساها اشاره میکند.
جک: کلیساهای جامع قدیمی اغلب در تاریکترین گوشهها، آثار هنری مخفی دارن که فقط، برای این هستن که خدا ببینتشون، یا هر اسمی که دلتون میخواد روش بذارین. مهندس بزرگی پشت همشون هست… قتل هم همینه.
بیشتر بخوانید: فیلم Shoplifters ساختهی هیروکازو کورئیدا؛ در گسترهی ناپاک این جهان، تو کجائی؟
قتل از دیدگاه جک پیدا کردن گوشههای خلوت و تاریک و بی پناه این جهان و نابود کردن آنهاست و نابود کردن این معصومیت و بی پناهی است که تبدیل به یک اثر هنری مقدس میشود. این دیدگاه یکی دیگر از تئوریهای فلسفی فیلم The House That Jack Built را بر اساس دیدگاه ضدمسیحی فون تریر بر پایهی فلسفهی نیچه بسط میدهد.
فون تریر کارگردان فیلم The House That Jack Buil نیز مثل نیچه دین مسیح را مذهب ضعیف پرور و دین بزدلان میداند و آن را نکوهش میکند و در مقابل، ارادهی معطوف به قدرت را جایگزین میکند. ارادهی قدرت با سلطه جوئی و استیلا بر طبیعت و نیز انسانی بر انسانی دیگر خود را به منصه ظهور میرساند. ارادهی قدرت در سراسر طبیعت به دنبال به ثمر رساندن نوع برتر است. این گونه عمل کردن با لجام گسیختگی عواطف، غرایز و احساسات و نیز تأثیرپذیری و تبعیت از امیال متفاوت است. بر طبق این دیدگاه، آدمیان به دو دسته تقسیم میشوند: سروران و بندگان. نگاه کنید به دیالوگ جک وقتی از شعر ویلیام بلیک میگوید:
خداوند هردوی بره و ببر رو آفرید. بره نماد معصومیت و ببر نماد وحشیگری… هر دو نقش کامل و ضروری هستن. ببر بر اساس خونریزی و قتل زنده است با کشتن برهها… و این همچنین ذوق هنرمنده…
ورج: تو بلیک رو مثل انجیل خوندن شیطان میخونی… با این وجود، برهی بیچاره نخواسته که بمیره تا حتی تبدیل به بزرگترین کار هنری بشه…
جک: به بره افتخار زندگی ابدی در هنر اعطا شده و هنر مقدسه…
بیشتر بخوانید: فیلم The Lunch Box ساختهی ریتش باترا؛ قهرمان فیروزهای!
بر پایهی همین پندار است که جک برای ساختن خانهی ابدی و ازلی رؤیاهایش از مصالحی استفاده میکند، که دارای قدرت و اراده ای فردی هستند. موجودات ضعیف برده واری که محکوم به نابودی و فنا هستند. همین تفکر فاشیستی است که کارگردان به درستی در سکانسهای پایانی آن را با ابرقدرتهای فاشیست همهی دوران ها، استالین، هیتلر، مائو و اردوگاههای کار اجباری و گورهای دسته جمعی پیوند میدهد.
احساس اعتماد به نفس و جسارتی که بیماران آنتی سوشال در بحرانهای مختلف روحی خود پیدا میکنند، باعث میشود تمایل بیشتری به تجربه کردن حوادث و ارتباطهای مختلف خطرناک داشته باشند که در نهایت همین آشنائی با محیطها و شخصیتهای متعدد و متفاوت، ذهنشان را برای خلق آثار هنری مستعد میسازد.
در بحث فرم، فون تریر همیشه اجازه میدهد تا دوربین به سبک برگمان روی چهرهها بماند؛ اغلب در نمایی بسیار نزدیک. آنچه این چهرهها بیان میکنند، همچون مصائب ژاندارک (درایر، ۱۹۲۷)، حقیقت فیلم است. این چهرهها بیانگر انزجار از این حقیقت اند که اجتماع به جای حمایت از آنکه شریف است او را میکشد. اندیشهی قالب فون تریر در اغلب آثارش انسان شناسی بدبینانه است. او اعتقاد دارد که شر همه جا خانه کرده است و میتواند در شرایطی خاص بروز کند. شر بخشی از وجود ماست و باید علیهاش مبارزه کنیم ولی آنچه نیاز داریم بدانیم این است که در بیرون از ما نیست بلکه در درون یک یک ماست.
ما این جهان بینی را به وضوح در فیلمهای رقصنده در تاریکی، داگ ویل، ضد مسیحیت، شکست امواج و همین فیلم میبینیم. نگاه کنید به سکانس داخلی پیش از قتل simple وقتی جک به simple اجازه میدهد تا جائی که میتواند جیغ بزند و درخواست کمک کند و حتی خودش هم او را همراهی میکند؛ پنجرهها را میگشاید و به همراه دختر فریاد میزند و تنها با پژواک صدای خودش مواجه میشود و دیالوگ طلائی نهائی را همچون ضربه ای نهائی به صورت تماشاگر میکوبد:
– میدونی؟ شاید دارم اشتباه میکنم ولی، تا اونجایی که من میدونم حتی یک چراغ هم توی هیچ آپارتمان یا راهپلهای روشن نشد… دلیلش رو میدونی؟ چون توی این شهر بی در و پیکر، توی این کشور بی در و پیکر، توی این دنیای بی در و پیکر، هیچکس نمیخواد کمک کنه!…
بیشتر بخوانید: نقد فیلم I Think We’re Alone Now کاری از رید مورانو؛ آخرالزمانی ترسناک
سکانسی که بی شباهت به تمام شدن دنیا در فیلم دیگر فون تریر ملانکولیا و پایان جهانش نیست. دنیائی تاریک، تهی و سرد با فقدان روابط انسانی که میتواند پایان دنیائی منحصربفرد تلقی شود. از طرفی در بعضی سکانسها با خطاهائی مواجهیم که عمداً در هنگام تدوین حذف نشده اند. این تمهید هم روشی است که فن تریر بر علیه هنجارهای هالیوودی در پیش میگیرد و هم یکی از قوانین دگما ۹۵ است که در سال ۱۹۹۵ با تبعیت از سینمای موج نوی فرانسه با همکاری تنی چند از کارگردانان دانمارکی تدوین شد.
نگاه کنید به پلانی در داستان دوم که جک، کلیر را به قتل میرساند؛ صحنه ای که جک به واسطهی اختلال وسواس اجباریاش برای چندمین بار به خانهی کلیر میرود و در حال تمیز کردن زمین و اشیاء است. درست در لحظه ای که جک توجهش به قاب عکس روی دیوار و تمیز کردنش جلب میشود، سر یکی از افراد پشت صحنه مثل شبحی از اتاق انتهائی بیرون میآید و بعد از لحظه ای از کادر خارج میشود؛ سکانسی که میتوانست به عنوان خطای فیلمبرداری در تدوین حذف شود. در قسمتهای پایانی فیلم The House That Jack Built با مواجه شدن جک با در بستهی سردخانه مواجهیم که بر اثر تلاش جک عاقبت باز میشود و او با ورج (ویر ژیل سرایندهی انه اید و فرشتهی مرگ در کمدی الهی دانته) مواجه میشود که نمادی از عقل، بیداری و آگاهی است.
ورج به جک پیشنهاد میکند خانهی رؤیایاش را که همیشه در آرزوی ساختش بوده، بسازد و جک آخرین اثر هنریاش را نیز خلق میکند و به همراه ورج وارد حفره ای میشود که روی زمین ایجاد شده است. از این بخش فیلم The House That Jack Built به بعد گوئی وارد اتمسفری ماورائی میشویم. تصاویر و الگوهائی که در این بخش از فیلم The House That Jack Built مطرح میشود با ارجاع به کمدی الهی دانته قابل تفسیر هستند. دانته نیز همچون جک در نیمهی راه زندگیش سفری را به دوزخ آغاز میکند اما سفر دانته برای رسیدن به رستگاری است در حالیکه سفر جک برای سقوط به اعماق جهنم و رسیدن به جایگاه شیطان است. دانته نیز بعد از بازگشت از سفر، خاطراتش را برای ساکنان زمینی به ارمغان میآورد، در حالیکه شرح وقایع و خاطرات جک برای ویرژیل در مسیر دوزخ روایت میشود. دانته در جنگل گناه و خطا سرگردان است همچون شخصیت زن فیلم ضد مسیحیت که در جنگلی از افسردگی و گناهی درونی گرفتار است.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Bohemian Rhapsody کاری از برایان سینگر؛ تنها صداست که میماند
در فیلم The House That Jack Built جک و ورج در ابتدا با هم از رودهائی زیرزمینی و در ادامه از رودهائی غرقابهی خون و اسید میگذرند که در شناسائی عناصر شر در دوزخ دانته به رودهای دوزخی مشهورند. در اساطیر یونان، برخی از رودخانههای یونانی که قسمتی از مسیر آنها زیرزمینی بود، مدخل دوزخ به شمار میرفتند، از آن جمله رود آکرون، رودخانهی رنج و غم و روکوکوتس یا کوچینو، رودخانهی ندبه و ناله که آنها را در دوزخ دانته میبینیم و شکل آشنائی زدائیش در فیلم منعکس میشود. رودخانههای درد و رنجی که با صدای سوتی ممتد همراهی میشود و ورج آن را صدای جهنم تعبیر میکند که از صدای گریهی میلیونها آدم تشکیل میشود که رنج و درد درونیشان را فریاد میزنند. فلجتون (Flegetonte) یا فلگتوس نیز رودخانه ای جوشان است که به جای آب در آن خون جریان دارد.
در سکانسهائی از فیلم The House That Jack Built با دژهائی سنگی مواجهیم که ورج و جک بوسیلهی نردبانهائی در حال بالا رفتن از آن هستند و جسمهائی لخت به شکل ارواح هم در کنارش در حال لولیدن در هم هستند؛ تصویری که در سکانسهای پایانی فیلم ضد مسیحیت نیز در اطراف درختی در زیر زمین جنگلی تکرار میشود. مکان فوق در کمدی الهی دانته به دژهای دوزخی تشبیه شده است. دژهای دوزخی یا ماله بولجه(malebolge) کلمه ای است که ساختهی خود دانته است و از دو کلمهی mala (بد) و bolgia (خورجین) ساخته شده است. در میان این محوطهی شوم چاهی پهن و گود است. این قلعه سراسر از سنگ ساخته شده و رنگی به سان آهن دارد.
در ته اولین بلجی یا گودال، گناهکاران برهنه جای دارند؛ گناهکاران عیاشان و هرزگان. ماله بولجه، بیش از یک سوم فضای دوزخ را به خود اختصاصی میدهد. این قسمت از ده گودال یا حفرهی مخروطی شکل درست شده است و به وسیلهی موانع و دیوارهها و سد راهها به تعداد یازده عدد از هم جدا میشود. در انتها وقتی ورج بخشهای مختلف دوزخ را به جک نشان میدهد، دو طبقه مانده به مقصد اصلی، جک پیشنهاد میکند راه دیگری را که به رهائی و خروج از دوزخ منتهی میشود و تنها سه نفر آن را امتحان کرده اند و از آن جان سالم به در نبرده اند، امتحان کند. بعد از تلاشهائی بی فایده جک به قعر دوزخ سقوط میکند و دوزخی که مملو از مواد مذاب است ناگهان تبدیل به کوهستانی یخ زده میشود. این کوهستان یخ زده کوچیتو (cicito) کوکوتس یا کوچینو، پایین ترین رودخانههای دوزخ است که شیطان اعظم در وسط آن جا دارد و آبهای آن تماماً یخ زده است. این ظلمات و سرما مظهر انکار کامل عواطف انسانی و محبت و عشق از طرف گناهکاران است که در این ورطه فرو افتاده اند تا طبق قانونی که قانون کلی و اصلی دوزخ دانته است مجازات ببینند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Bohemian Rhapsody کاری از برایان سینگر؛ تنها صداست که میماند
به طور کلی دوزخ دانته با سوراخی روی زمین و از زیر قشر زمین شروع میشود و به نقطهی مرکزی کرهی خاکی پایان میگیرد که در آن جا شیطان، فرمانروای دیار رنج مکان دارد و قلمروی عظیم خود را اداره میکند. این حفرهی عظیم که دوزخ نام دارد، خانهی ظلمت، سرما، کینه، جهل، ترس، ضعف و زشتی یعنی همهی آن آثار شر است که از جانب اهریمن میآید و به اهریمن باز میگردد ولی آنچه با ماهیت دوزخ سرشته شده و در واقع تاروپود آن را ساخته است، بی امیدی، یعنی محرومیت ابدی از امید است. تمام گناهکاران و گناهان، روی بدین دوزخ دارند. هرقدر گناهی سنگین تر باشد، صاحب آن پائین تر قرار میگیرد.
در این جهنم گناهکاران به حسب انواع مختلف گناهان خود به دست انواع مختلف کیفرها و عقابها سپرده شده اند که سخت ترین آنها ظلمات مطلق و سرمای ابدی طبقهی نهم، یعنی آنجاست که شیطان در وسط آن مکان دارد. طبقه بندی گناهان در دوزخ طبق نظریهی فلسفی ارسطو انجام گرفته است که گناهان را به گناهان افراط کاری و گناهان بدخواهی تقسیم میکند. گناهان جک در دسته دوم یعنی گناهانی که با سوءنیت و به قصد اضرار صورت میگیرند، قرار میگیرد. گناهانی ناشی از زورگوئی، تعدی و گناهانی ناشی از مکر و حیله که مجازات آن سقوط به درون شیطان و جایگاهش در دوزخ است که در سکانس پایانی به وضوح آشکار میشود. فیلم The House That Jack Built یکی از بهترین آثار لارس فون تریر است که شکافهای تاریک بشری را با دوربین موشکافانهاش زیر ذره بین قرار میدهد و از آن یک اثر هنری بی بدیل میآفریند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم October ؛ رومنسی تلخ با چاشنی گل یاسمین
بیشتر بخوانید: نقد فیلم The Wife ؛ به نام شوهر
منابع: مقالهی همه چیز را دیده ام/ نوشتهی خوزه آریو، ترجمهی مژگان محمد/ مجلهی فیلم شماره ۲۷۳
مقالهی جنون ناب/ نوشتهی سینا اوحدی/ مجلهی فیلم شماره ۲۸۲
مقالهی عناصر شر در کمدی الهی دانته/ نوشتهی بنفشه عرفانیان