نقد فیلم The Return بازگشت ساختهی آندری زویاگینتسف؛ پسر، چرا رهایم کردی؟!
بازگشت The Return (با نام کامل روسی: Возвращение, Vozvrashcheniye) اولین فیلم بلند آندری زویاگینتسف با سابقهی درخشان تئاتری، فیلمی عمیق و بر پایهی بینشی اسطورهای و ناخودآگاه جمعی ساختهی ۲۰۰۳ است. پدر بعد از ۱۲ سال دوری از خانواده بازگشته است و قصد دارد پسرانش آندری و ایوان را به سفر کوتاهی ببرد. این مقاله از نت نوشت را به تحلیل و نقد فیلم The Return اختصاص دادهایم.
فیلم The Return
پسر، چرا رهایم کردی؟!
آندری پسر بزرگتر مطیع پدر است و ایوان از او گریزان و مادر که اندوهی ژرف در پس دیدگانش ته نشین شده است و جوانی ماسیدهاش که در پس دودهای سیگارش به رکود نشسته است. فیلم که وام دار سبک فیلمسازی تارکوفسکی بزرگ است، ارجاعات بینامتنی متعددی به مسیحیت را با خود یدک میکشد.
فیلم The Return در ساختاری اپیزودیک، به هفت روز تقسیم شده است که از یکشنبه آغاز میشود و طبق کتاب مقدس به ترتیب روزهای آفرینش پیش میرود. اولین مواجههی آندری و ایوان با پدرشان وقتی اتفاق میافتد که پدر همچون پرترهی مسیح مرده اثر آندری مانتگنا، به خواب عمیقی فرو رفته است.
میزانسنی که به شکل قرینه در انتهای فیلم در قایقی که جسد بی جان پدر را بدرقه میکند، بازنمائی میشود. میزانسن بعد از این مواجهه، میزانسن غذا خوردن و شراب نوشاندن بر سر میز غذا، تبدیل به یک مراسم آئینی میشود که شام آخر داوینچی را به خاطر میآورد. خود موضوع سفر «سفر تکوین» را از عهد عتیق تداعی میکند که بر رشد شخصیتهای آندری و ایوان و بالغ شدنشان در بطن سفر و حادثهی هولناک پایانی دلالت دارد.
بیشتر بخوانید: بررسی فیلم Toni Erdmann ساختهی مارن آده؛ مرد نامرئی
عکس خانوادگی که ایوان لابه لای یک کتاب قدیمی مصور مذهبی، درست در صفحهای که ابراهیم در حال قربانی کردن اسماعیل است، پیدا میکند از دیگر ارجاعات مذهبی فیلم بازگشت است.
استفاده از المانهای مکرر آب که در رودخانه (دریاچهی لاگودا در شمال روسیه) و دریا (لوکیشنهای ثابت فیلم) تکرار میشود، باران که تقریباً از بازیگرهای اصلی فیلم است، سکوتهای ممتد و سرشار، لانگ شاتهای دقیق و خیره کننده، طراحی صحنه و حسی که چیزی بیش از آنچه در واقعیت رؤیت میشود را در حقیقتی ماورائی منتقل میکنند، شومینهای که مادربزرگ در نمای کوتاهی به آن خیره است، زغالهای گداخته که نمادی سنتی از زنانگی است و مادری که غمناک در ایوان مشغول سیگار کشیدن است و استفاده از نامهای آندری و ایوان از دستاوردهای بزرگ تارکوفسکی است.
تم مرکزی فیلم The Return پدرکشی است که تمایلات پدرکشی برادران کارامازوف داستایوفسکی را تداعی میکند. پدرکشی که نه تنها به کشتن فیزیکی و نمودی از واقعیت تعلق دارد بلکه در نگرشی فرهنگی به کشتن اعتقادات و نگرش پدری نیز اشاره دارد تا شاید از این طریق بتوان به اعتقادات تازهای رسید.
فیلم The Return در کنار تمام ارجاعات بینامتنی که با خود یدک میکشد، داستانی ساده، منقلب کننده و شوک آور دارد که به خوبی توانسته است پیرنگ فیلمنامه را با سه شخصیت اصلی فیلم که به خوبی معرفی و شخصیت پردازی شده اند در جریان امواج به ظاهر راکد دریای آرام خود به امواج گره هائی غیر قابل پیش بینی پیوند دهد.
بیشتر بخوانید: بهترین سریال های ۲۰۱۹ بر اساس امتیاز IMDB
یکی از این شیوههای منحصر بفرد فیلمنامه ای، استفاده از شخصیت مرموز و مجهول پدر است. سؤال هائی که از ابتدا در فیلمنامه به واسطهی این نوع شخصیت پردازی کاشته میشود، مخاطب را همچون آندری و ایوان تا پایان با خود همراه میسازد.
مخاطب با استفاده از این مک گافینها (پدر از کجا آمده است؟ چرا آمده است؟ هدفش از آمدن چیست؟ شغلش چیست؟ چرا ماهی نمیخورد؟ در میان راه به چه کسی تلفن میکند؟ درون جعبهای که از آن جزیره پیدا میکند، چیست؟) انتظار دارد تا پایان فیلم جواب سؤال هایش را دریابد. شیوهای که یک فیلمنامهی کلاسیک میطلبد.
اما فیلمنامهی فیلم The Return، با نزدیک شدن به یک فیلمنامهی مدرن، تمام انتظارها و معادلات ذهنی و قابل وقوع مخاطب را در هم میشکند و با یک نتیجهی ناگهانی که با مرگی ساده همچون پلک بر هم زدنی همراه میشود، مخاطب را در شوکی غیر قابل پیش بینی فرو میبرد.
تحلیلهای فوق بر محور سطحی و لایههای بیرونی فیلم بازگشت استوارند. یکی از تکنیکهای منحصر به فرد استاد (تارکوفسکی)، اجرای صحنههای ماورائی با استفاده از چینش و نوع بکارگیری کاراکتر و موقعیتهای رئالیستی و واقع گرا است. شیوهای که فیلمساز، فارغ از ریتم کند تارکوفسکی وار که Andrey Zvyagintsev برخلاف آن از ریتمی پویا و داینامیک بهره میبرد، به خوبی توانسته است در فرم فیلم خود از آن بهره ببرد.
اگر پیرنگ فیلم نامهی The Return، را به این شیوه در کنار هم بچینیم، با فیلمی ماورائی طرف هستیم که لایههای خودآگاهی را کنار میگذارد. فیلم گوئی در ناخودآگاه فرد غائبی میگذرد. با سکانس دلهره آور پرش پسرها از ارتفاع بلندی در آب آغاز میشود. ایوان هراسان همچون کودکی که در کابوسی مخوف گرفتار شده است، آنقدر در بلندی میماند تا روز، شب میشود و عاقبت مادرش سر میرسد و او را نجات میدهد.
بعد از آن، اتفاق حیرت آور رؤیاگون بعدی سر میرسد. پدری که حتا چهرهاش نیز برای بچهها نا آشناست پس از یک غیبت ۱۲ ساله ناگهان سر میرسد و بچهها را با خود به سفر میبرد. در طول سفر مقصد مسافران به ناگاه تغییر میکند و سر از جزیرهای متروکه در میآورند که به کابوسی زیبا و هراسناک میماند.
برای رسیدن به جزیرهی دورافتادهی خالی از سکنه، اتومبیل در جادههای گل آلود زیر بارش بی امان باران در چالهای گیر میافتد و ایوان و آندری که به از وضعیت پیش آمده معترضند، ناچار میشوند پدر را در بیرون آوردن چرخ ماشین از چالههای گل آلود یاری کنند. ایوان که ترسیده و شک و تردید و بی اعتمادی نسبت به پدر به درونش نفوذ کرده، از آندری میخواهد پدر را ترک کنند و به خانه باز گردند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم جوکر ساختهی تاد فلیپس؛ در ستایش هرج و مرج!
آندری اما زیر بار نمیرود و بر سر بیرون آوردن ماشین از چاله با پدر وارد بحث میشود و از پدر کتک میخورد. در ادامه بعد از رسیدن به منطقهای مجهول، برای رسیدن به جزیرهای بی نام و نشان، مشغول تعمیر قایق کهنهای میشوند و آن را به آب میاندازند تا از دریاچه عبور کنند و به جزیره برسند. در راه ناگهان موتور قایق از کار میافتد و ایوان و آندری ناچار میشوند، زیر سلطهی قدرتمند و ظالمانهی پدر که دستور میدهد، آنقدر پارو بزنند تا دستانش تاول بزند و عاقبت به جزیره برسند.
در جزیره پدر که سعی داشته غیبت ۱۲ سالهی خود را در مدت سه روز با درسهای زندگی سازش جبران کند، یک بار دیگر تند میرود و آندری را برای غیبت چند ساعتهاش که به گرفتن ماهی بزرگی برای پسرها ختم شده، به باد کتک میگیرد. کابوس واقعی از این نقطه عطف کلیدی فیلم آغاز میشود.
ایوان، پدر را با چاقوی دزدیده شده اش، تهدید میکند و برای فرار از دست وی به ارتفاع تنها برج جزیره پناه میبرد و بر اضطراب ترس از ارتفاعش فائق میآید. (ارجاعی بینامتنی به فیلم سرگیجهی هیچکاک) پدر که نگران پسر کوچکش است و ترسیده و میداند آنقدر کله شق است که دست به هر کار خطرناکی بزند، هراسان به بالای برج میرسد و بر اثر یک اتفاق از بالای برج پرت میشود و کشته میشود.
آندری که تا پیش از این شخصیت مطیع و آرام داشته، حالا گوئی روح پدر در جسمش حلول میکند. ساعت پدر را همچنان در دست دارد و مانند او فرمان میراند. تجربیات و آموزشهای پدر را اجرا میکند و موفق میشود جسد را به قایق برساند. بعد از کشمکشهای فراوان و یک غفلت، قایق به اعماق آب فرو میرود و جسد پدر با فریادهای مظلومانهی آندری و ایوان از دست میرود.
آندری در جایگاه پدر مینشیند و وظیفه دارد ایوان را صحیح و سالم به خانه بازگرداند؛ در حالیکه پدر در عکسی که در ابتدای فیلم به وسیلهی آن شناسائی شده، غیب شده و وجود ندارد. ایوان و آندری حیرت زده عکس را پنهان میکنند و به راه میافتند. یک پدیدهی ماورائی و خیالی که گوئی کابوس یک فرد غائب است و ممکن است در رؤیای پدر در اولین مواجههاش با پسرها که تابلوی مسیح مرده را به خاطر میآورد، اتفاق افتاده باشد یا در رؤیای همگانی ما در اسطورهی جمعی یونگی.
اتفاقی که در فیلم The Return، با ترفند هیجان انگیز استاد، هوشمندانه از سوی فیلمساز اجرا میشود و تبدیل به یک فرم تکنیکال و نامرئی میشود. اینکه پدر کیست و چرا حالا در این برهه زمانی پیدایش شده است و از ماهی بیزار است، ما را به یاد یک قهرمان اسطورهای آرکی تایپی میاندازد. قهرمان افسانه ای، شخصیتی است که اغلب بنیان گذار یک عصر تازه، شهر تازه یا شیوهی تازهای از زندگی است که برای به دست آوردن آن باید ساحت قبلی را ترک کند و به جستجو بپردازد.
او در ماجرای سفر به شناختی از خود میرسد. سیر و سفر قهرمان در غالب یک داستان جهانی، به این شکل آغاز میشود که قهرمان دعوت به جائی را میپذیرد و بعد از آن طی آزمونها و مراحلی که برای رسیدن به هدف طی میکند به خودشناسی میرسد. بعد از این آگاهی و اشراف به زندگی معمولی خود باز میگردد و به راهنمائی دیگران همت میگمارد. یکی از نمونههای بارز قهرمان اسطورهای یونس پیامبر است که در شکم یک ماهی بزرگ اسیر شد. قهرمانی که بسیار شبیه به شخصیت پدر در فیلم The Return است.
او شخصیتی است که بعد از سالها به دعوت مادر به دیدار خانوادهاش آمده است. او در نگاهی نمادین تا قبل از آن در شکم لویاتانی که در کتب مقدس آمده است و استعاره از دنیاست اسیر بوده و در این مدت به آن چه کرده اندیشیده است و با طلب استغفار بر نفس خویش فائق آمده و از آن رهیده است.
او حالا آمده است تا خانوادهی خود را که نمادی از یک قومیت است، دوباره هدایت کند و از تاریکی برهاند. شاید به همین خاطر است که از ماهی بیزار است و فیلم به طور مکرر با موتیف ماهی که نمادی از غوطه خوردن خودآگاهی در ناخودآگاهی و رجعت به بطن مادر است گره خورده است.
زویاگینتسف خود، فیلم The Return را تناسخ متافیزیکی انتقال روح از مادر به پدر نامیده است. در این مرحله گوئی قهرمان وارد مرحلهی عزیمت اسطورهای میشود. در مرحلهی دوم تشرف، قهرمان (پدر) با پسرانش وارد سفری میشود که قرار است باعث بلوغ و خودشناسی هر سه شان شود. سفری که یک شیوهی زندگی تازه را در جزیرهای مجهول برای پسران پیشنهاد میدهد و با اینکه با سخت گیریهای پدر همراه است اما به آموزشهای معتبر و سودمندی برای آنان تبدیل میشود.
تشرف که با مرگ پدر و سفر همیشگی او به دریا پایان میگیرد، سیر تکامل شخصیت قهرمان را به دو شخصیت باقی مانده منتقل میکند و ابتکار فیلمساز را به منصه ظهور میرساند. گوئی یک شیوه و روند ثابت، باعث استحالهی دو سبک زندگی متفاوت میشود و در هر کدام به شیوهای متفاوت جلوه میکند.
در جزیره که استعارهی دیگری از لویاتان (نهنگی شرور که انسانها را در بطن خود اسیر کرده است) یا استعارهای از کشتی یونس که بر فراز امواج سهمگین دریا رو به ویرانی است، یک قربانی میطلبد تا شرایط را به وضعیت عادی برگرداند. پدر قربانی میشود تا دو فرزندش بتوانند به آغوش مادر و زندگی بازگردند. حالا آندری و ایوان با پدری که دیگر در عکسها نیست، در سفر پرماجرای چند روزه شان همچون سرگذشت خلقت آفرینش با سابقهی پدرکشی منحوسی که بر سرشان سایه افکنده است، قرار است پیامبران تازهای باشند که به قلب زندگی باز میگردند.
آنها محکوم شده اند، بار سنگین فاجعهای هولناک را به دوش بکشند. ایوان و آندری در اوان نوجوانی با دستانی آلوده به خون، تنها با یک دفترچهی خاطرات و عکسهای باقی مانده از سفرشان به آخرین مرحلهی قهرمان اسطوره ای، مرحلهی «بازگشت» میرسند. مرحلهی محتومی که بازگشتی در آن نیست.
منابع: عجیب اما واقعی، نقد لوییز منش بر فیلم بازگشت، سینه است، بهار ۲۰۰۴
نقد محمد وحدانی بر فیلم بازگشت، هفت، شماره ۹، نوروز ۸۳
چه خوبه که کسانی مثل شما فیلم دیدن رو لذت بخش تر می کنن.
متشکرم
نقد خوب و زیبایی بود ، سپاس
من از شخصیت مرموز زیرکانه ایوان خیلی خوشم میآید واین فیلم را ۳بار نگاه کردم شخصیت ایوان واقعا دوست داشتنی است. امیدوارم همیشه سالم باشد. انسان است وما همه انسانها ازجنس هم هستیم