فیلم The Terminal ترمینال از استیون اسپیلبرگ؛ «از همه جا مانده»
The Terminal یا ترمینال، عنوان فیلمی است به کارگردانی استیون اسپیلبرگ Steven Spielberg و نویسندگی اندرو نیکول Andrew Niccol محصول ۲۰۰۴ سینمای آمریکا. بر هیچ کس پنهان نیست که تمِ اصلی داستان فیلم از سرگذشت زندگی مهران کریمی ناصری الهام گرفته شده است. پناهندهای که بین سالهای ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۶ به علت مفقود شدن مدارک پناهندگیاش در فرودگاه شارل دوگل پاریس سرگردان بود. The Terminal فیلمی درام و سرخوش است. سرخوشی که از بطن فیلم بر میآید و در ادامه فیلم قبلی اسپیلبرگ یعنی، اگه میتونی منو بگیر است. تجربهایی که گویی اسپیلبرگ از قبل بلیط تجربشان را رزرو کرده بوده است. در ادامه با معرفی، نقد و تحلیل فیلم The Terminal ترمینال با نت نوشت همراه باشید.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] فیلم Schindler’s List ساخته استیون اسپیلبرگ
فیلم The Terminal ترمینال از استیون اسپیلبرگ ؛ “از همه جا مانده”
در همین ابتدای تحلیل فیلم The Terminal ترمینال باید گفت این اثر داستان فردی به نام “ویکتور ناورسکی” با نقش آفرینی تام هنکس Tom Hanks است که از کشوری تخیلی به نام “کراکوژیا”، عازم نیویورک آمریکاست.
در فرودگاه “JFK” متوجه میشود که در هنگام پروازش، کودتایی در کشورش رخ داده است. کودتایی که از نظر سیاسی وی رای به شخصی بی میهن تبدیل کرده است. دیگر نه راه بازگشتی به وطن است و نه راه خروجی به دروازههای شهر.
ویکتور سرگردان، مجبور به اقامت در ترمینال فرودگاه میشود. انتظاری که هیچ تاریخِ رستگاری برایش مشخص نیست. زبانِ انگلیسی که نمیفهمد، پولی که دیگر اعتبار ندارد و مهم تر از همه غربتی که در انتظارش است.
در نقد فیلم The Terminal ترمینال باید گفت سینمای اسپیلبرگ، دنیای عجیبی است. عجیب نه به معنای خوب یا بد. تعلیقی از جنس تجربه. اسپیلبرگ تقریبا به واسطه جسارت بی حدش به تمام ژانرها سرک کشیده است.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] فیلم The Post رسوایی بزرگ ساختهی استیون اسپیلبرگ
از “آرواره ها” تا “ایندیانا جونر”، از “نجات سرباز رایان” تا “پارک ژوراسیک” و از “فهرست شیندلر” تا “لینکلن”. همگی اوج تواناییهای فردی است که بخشی از تاریخ کنونی سینما را مدیون خود ساخته است. فیلمنامه “ترمینال” از اصول شاخصی برخوردار نیست ولی اسپیلبرگ توانسته با کارگردانی روانش، فیلم را تا حدی با مخاطب همراه کند.
اما شخصیت اصلی فیلم ترمینال نه “تام هنکس” بلکه خود ترمینال است. شخصیتی که به مرور خودش را از ویکتور جدا میکند و به استعارهای بدل میگردد. “ترمینال” استعاره از گذر است. مکانی موقتی که واسِطِ بین دو حد است. درست مانند زندگی است. از دنیایی ماقبل به سمت دنیایی ما بعد. حرکتی که در ایستگاه دنیا در آن پیاده شده و گذران میکنیم.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] فیلم E.T. the Extra-Terrestrial ساختهی استیون اسپیلبرگ؛ تو خودت قدرت مطلقی!
در ادامه نقد و تحلیل فیلم The Terminal ترمینال باید گفت “ترمینال” ابتدا مکانی غریبه است. مکانی که با ورود به آن حس رفتن داریم. حسی که همیشه موقتی بودن را به ما القا میکند. به ما تعلق ندارد و ما نیز به او. ولی نکته جالب در این است که پس از مدتی این مکان غریبه به خانه تبدیل میشود.
هیاهویش باور پذیر میشود و ناگهان تمام گاردها فرو میریزد. ویکتور پس از مدتی انعطاف پذیر میشود. خودش را با ترمینال وفق میدهد. یاد میگیرد که چگونه اوقات بگذراند. حتی کسب درآمد کند. و وقتی که عاشق میشود، مکان دیگر برایش بخشِ جدایی ناپذیرِ سِرشتش شده است. دیگر فراموش نمیشود.
The Terminal سرگذشتی را روایت میکند که بی شباهت با ما نیست. مائی که طیف وسیعی با تأثیرات متفاوت را شامل میشود. از دانشجویی که ترمینالش خوابگاه است، از مسافری که ترمینالش هتل است و مسافری که ترک وطن کرده است و ترمینالش را در خاکی غریبه تجربه میکند.
تقابل شخصیت “ویکتو”ر و “فرانک دیکسون (استنلی توچی)” از نقاط قوت فیلم است. تقابلی دوتایی که شخصیت هر دو را تا انتهای فیلم وارد مرحلهای جدید میکند. تغییری که با تفاوت زبان آغاز میگردد و اثر میگذارد. شناخت زبان بخشی از همه است. همه یعنی تعامل و شناخت. شناختی که ویکتور بدان پی میبرد. تعاملی که میآموزد. و این زبان صرفا کلامی برای ارتباط نیست. فهمی برای تسخیر قلب هاست.
در نقد فیلم The Terminal ترمینال باید گفت فیلم ترمینال اثری از “اسپیلبرگ” است که به هیچ عنوان در دسته آثار شاخص وی قرار نمیگیرد. فرمی که بیانش الکن است و لکنت دارد. با این حال این فیلم محصولی از دوره سوم فیلمسازی اسپیلبرگ است که در عین متوسط بودنش به لحاظ فرمی و سینمایی، به لحاظ خلق نوستالژی در ردههای بالای آثار این کارگردان قرار میگیرد.
شخصیت “ویکتور ناورسکی” که اسپیلبرگ به کمک “تام هنکس” آن را خلق کردهاند را کمتر میتوان فراموش کرد. شخصیتی دل انگیز با کلامی شیرین. و “تام هنکسی” که استاد است. تک تک نقش آفرینیهای مهمش تأثیری است که از امثال او تنها ساخته است. “نجات سرباز رایان”، “فارست گامپ“، “داستان اسباب بازی“، “اگه میتونی منو بگیر” و دیگر فیلم هایی که شمارگانشان به اندازه بزرگی وی زیاد است.
به راستی ترمینال انتظار است
آری انتظاری از جنس همیشه
همیشهای که هیچ گاه نمیآِید؛ نیامده.
در انتظارش جان بر کف،
خیره به جادههای گمشدهای چنگ زدهایم
که پیراهنمان شرحه شرحه شده است.
روحمان؛ روحی که از ترس گرگها
تنها در قعر چاهی
در انتظار عزیزی نظر کرده،
نمازی در راه مانده و چشمی خونبار.
خونی به راه لخته شده.