تنهایی پر هیاهو نوشتهی بهومیل هرابال
بسیاری آثار بهومیل هرابال Bohumil Hrabal را نه یک روایت ساخته شدهی داستانی که تاریخی معاصر بر روزگارش میدانند. روایت اتفاقاتی از بطن جامعه و برای جامعه است. روزگارانی که مردم چک را متحمل میشد و صدایی که توسط حزب کارگر – روشنفکران فراتر از محدودهی جغرافیایی میرفت. در ادامه با نگاه به تنهایی پر هیاهو اثر بهومیل هرابال Too Loud a Solitude ترجمه پرویز دوائی با نت نوشت همراه باشید.
تنهایی پر هیاهو اثر بهومیل هرابال ترجمه پرویز دوائی
سوزان سانتاگ نویسنده و ناقد صاحب نظر و معروف آمریکایی در باب تنهایی پر هیاهو چنین مینویسد:
“این کتاب، یکی از بیست کتابی است که تصویر نوشتن را در عصر ما باز مینماید.” همچنین بهومیل هرابال نویسنده و صاحب اثر در مصاحبهای چنین بیان میکند: “… یگانه هدف و مصرف حضور من بر عرصه این سیاره آن بوده که تنهایی پر هیاهو را بنویسم …”
” بیشتر، اتاقکهایِ سوخت اندازیِ حرارت مرکزیِ ساختمانها را دوست داشتم که در آنها مردانی با تحصیلات عالی، مثل سگی که به لانه اش، به شغلهای خود زنجیر شده اند. “
دانش و دانستن همان قدر که مهم و ضروری است همان قدر هم خطرناک و محدودیت آور است. در حکومتهای دیکتاتوری، ذهن، حد دارد و سرانجامی بر تحلیلهای فرد مشخص است. در بین واژهها گمگشته ترین واژه آزادی میشود و
“دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم و دلت را میپویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد.”
بیشتر بخوانید: متن هایی برای هیچ اثر ساموئل بکت
دانشمندان، متفکران، پژوهشگران، نخبگان و افرادی با مدارج بالای تحصیلی محکوم به سکوت میشوند و تنها راه گذران عمرشان کار کردن در دورترین نقاط اجتماعی است.
فعالیت هایی جنون آمیز که به اختیار و یا اجبار برگزیده آنهاست و به این فعالیتها دچار هستند. اساتید دانشگاه که دستفروشی میکنند، هنرمندان که به دوره گردی مشغول اند و دانشجویان موظف به شغل هایی دور از تخصص شان میشوند.
در اواسط قرن بیستم قشر و حزب روشن فکر کارگر و یا کارگر – روشن فکر به امری عادی و همه باور تبدیل شد و جامعه به عنوان بخشی از کل پذیرای چنین افرادی بود.
آثار بهومیل هرابال در کشور چک به صورت خود نشر و یا به عبارتی شب نامه چاپ میشد و یا در سازمان هایی در خارج از کشور به خصوص در کانادا به انتشار میرسید و به زبانهای مختلف ترجمه میشد و در ابتدای این آثار جملهی “این کتاب بدون اجازه نویسنده به چاپ رسیده است” را یادآور میشدند تا برای مولف آنها بهومیل هرابال مشکل و معضلی پیش نیاید.
تنهایی پر هیاهو در طی دو سال نوشته شد و بعد از یک سال به صورت شبنامه در بین مردم پخش شد و بعد از آن در خارج از کشور انتشار یافت و نهایتا با ۱۳ سال تاخیر در سال ۱۹۸۹ در کشور چک به چاپ رسید.
بیشتر بخوانید: شبهای روشن اثر فیودور داستایوفسکی
تنهایی پر هیاهو خط فکری و جهان بینی بهومیل هرابال است. ناجور زیستن و ستایش ناجور زیستن. نام این کتاب به سبب نشست و برخواستهای بهومیل هرابال با هنرمندان سورئال چک از این جنس است.
پارادوکسی مطلق و قرار گیری پست و بلندیها در کنار هم. شخصیت اصلی این کتاب هانتا است. مردی درونگرا، تحصیل کرده، منزوی و دور از هیاهو. او در زیر زمینی نمناک و قدیمی مامور خمیر کردنِ اوراقی است که از سوی اداره سانسور فرستاده میشود.
کار کردن چنین فردی آن هم در طبقات زیر زمین سمبلی مدرن در یادداشتهای این نویسنده است. هانتا تشنهی دانستن است و معلومات بی نظیری در سیاست، فلسفه و هنر دارد. او قبل از تخمیر کردنِ اوراق، به مطالعهی آنها میپردازد و همین باعث میشود که جهان بینی متفاوتی داشته باشد.
هانتا معتقد است کتاب ها، مقالهها و دست نویس هایی که برایش میفرستند دارای روحی زنده هستند که با خمیر کردن، آنها را میکشد.
بخشی از کتاب تنهایی پر هیاهو به قلم بهومیل هرابال:
” من مثل حضرت آدم در میان خلنگزارها، در خودم جمع میشوم، کتابی را برمیدارم و چشمهایم با هراس به درون دنیایی سوای جهان اطراف خودم باز میشود. چون که وقتی شروع به خواندن میکنم به عالم دیگری فرو میروم، در متن غرق میشوم. خودم هم حیرت میکنم و باید گناهکارانه اعتراف کنم که واقعا در عالم رویا بودهام، در دنیایی زیباتر، درقلب حقیقت. “
پرویز دوایی درباره بهومیل هرابال مینویسد:
” بهومیل هرابال که همه عمر نویسندهای پرکار و توقفناپذیر بود، هرچند که مینوشت و بسیار مینوشت، نویسنده به اصطلاح “برای کشوی میز” (سر طاقچه) بود، که در واقع در مورد هرابال توصیف دقیقی نیست، چون که آثار او در نسخههای متعددی به صورت دستی یا سامیزدات (از یک واژه روسی و رایج در جهان، که نقش آن در فرهنگ بعضی از جوامع، بحث جداگانهای را میطلبد) تکثیر و بین دوستان و دوستدارانش توزیع میشد و هرابال در پشت پرده نویسندهای بود شناخته شده و ارجمند، هرچند نه در حد بسیار وسیع.”
بهومیل هرابال نویسنده کتاب Too Loud a Solitude در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستانی در پراگ بستری بود، روزی در فوریه ۱۹۹۷ تخت خود را به بهانهی دانه دادن به کبوترها ترک کرد و لحظاتی بعد متوجهی افتادن او از طبقه پنجم ساختمان شدند. او ۸۲ سال داشت.