سینمای جهان

فیلم سرگیجه Vertigo کاری از آلفرد هیچکاک؛ ارتفاع زنانه

فیلم سرگیجه Vertigo یکی از مهم ترین فیلم‌های آلفرد هیچکاک Alfred Hitchcock می‌باشد. جیمز استوارت و کیم نوواک و باربار بیل گیدس از بازیگران این فیلم می‌باشند و داستان درباره‌ی کارآگاهی است که توسط یکی از دوستان قدیمی‌اش ماموریت می‌یابد که مدتی همسرش را تعقیب کند. همان طور که می‌دانیم بسیاری از فیلم‌های آلفرد هیچکاک آثار اقتباسی هستند. فیلم سرگیجه نیز از این قاعده مستثنا نیست و در رده‌ی فیلم‌های اقتباسی قرار می‌گیرد. این فیلم بر اساس کتابی به نام از میان مردگان نوشته پی‌یر بووالو Pierre Boileau و توماس نارسیژاک Thomas Narcejac ساخته شده است. در ادامه با تحلیل فیلم سرگیجه Vertigo با نت نوشت همراه باشید.

فیلم سرگیجه Vertigo کاری از Alfred Hitchcock

در طی حدود شصت سالی که از ساخت فیلم سرگیجه می‌گذرد، نقد‌ها و تحلیل‌های بسیار و متفاوتی بر این شاهکار سینمایی نوشته شده است. در این نوشته پیش رو سعی شده از نگاهی فمنیستی فیلم سرگیجه تحلیل شود تا پنجره‌ای جدید را بر این فیلم بگشاید.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم سرگیجه ساخته‌ی آلفرد هیچکاک؛ سرگیجه و سقوطی سوبژکتیو

هنرنمایی Kim Novak در فیلم Vertigo یا سرگیجه
هنرنمایی Kim Novak در فیلم Vertigo یا سرگیجه

Alfred Hitchcock از جمله کارگردانان سینمای هالیوود است که زن در فیلم هایش نقش مهمی را ایفا می‌کند. بدین معنی که زن در فیلم‌های هیچکاک شخصیت می‌پذیرد و از تیپ خارج می‌شود و عموما نقشی فعال را در داستان‌ها عهده دار است و پا به پای شخصیت مرد حرکت می‌کند (پنجره رو به رو، دستگیری یک دزد) و گاهی حتا محور اصلی داستان، زن می‌باشد (مارنی، پرندگان).

در کمتر فیلمی از این کارگردان بزرگ دیده می‌شود که زن در نقش‌های کلیشه‌ای جنسیتی قرار بگیرد. در ادامه تحلیل فیلم سرگیجه توجه به این نکته ضروری است که آلفرد هیچکاک در زمانی بهترین فیلم هایش را می‌سازد و زنان داستان هایش نقش‌های محوری را دارا هستند که اوج رویای آمریکایی در دهه ۵۰ میلادی است.

در تفکر رویای امریکایی، جایگاه زن در آشپزخانه و کارهای خانگی می‌باشد. زن رویایی زنی است که تمام کلیشه‌های جنسیتی را داراست و از این امر خوشحال است. توجه به این نکته نیز ضروری است که متاسفانه این تفکر مردسالارانه در جهان اشاعه یافته بود و هنوز هم پابرجاست.

در میان آثار سینمایی زن محور آلفرد هیچکاک، فیلم سرگیجه یکی از مهم ترین آنهاست. بدین معنی که یکی از زنانه ترین فیلم‌های این فیلمساز می‌باشد و در داستانش می‌توان رگه‌های فمنیستی را به خوبی مشاهده کرد که در ادامه به توضیح بیشتر آن خواهیم پرداخت.

بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم شمال از شمال غربی اثر آلفرد هیچکاک

هنرنمایی James Stewart در فیلم Vertigo
هنرنمایی James Stewart در فیلم Vertigo

برای شروع از فرم فیلم شروع می‌کنیم و سپس به محتوای آن می‌رسیم. فیلم سرگیجه فرمی دایره‌ای شکل را داراست. همان طور که می‌دانیم در اسطوره، حرکت زنانه، دوار است. از این روی نماد زن و زنانگی دایره می‌باشد. البته باید گفت این فرم دایره‌ای فیلم سرگیجه چندان شکل فیزیکی ندارد و این حرکت دوار بیشتر در مفهوم تصویری آن دیده می‌شود.

شروع فیلم با سقوط اسکاتی (جیمز استوارت  James Stewart) از ارتفاع است که البته رهایی می‌یابد. پایان فیلم نیز مخاطب شاهد دیگری از سقوط از ارتفاع می‌باشد. گرچه در پایان این زن است که سقوط می‌کند، اما در حقیقت این مرد هست که پس از این واقعه، دچار سقوط روانی می‌شود.

این فرم بصری دایره در چند جای دیگر فیلم سرگیجه نیز تکرار می‌شود که از معروف ترین هایش بوسه شخصیت زن و مرد است که خاطراتشان در چرخشی ۳۶۰ درجه پیرامونشان به گردش در می‌آید.

بیشتر بخوانید: فیلم ربکا Rebecca اثر آلفرد هیچکاک

فیلم سرگیجه Vertigo از دریچه نگاه یک مرد به زنان ساخته شده است. بنابراین مخاطب شاهد نگاهی مردانه نسبت به وضعیت زنان می‌باشد. در اصل هیچکاک به عنوان یک مرد، رفتار مردسالارانه را بیان می‌کند و از دریچه نگاه اوست که شخصیت مرد را در برخورد با زنان می‌بینیم و همچنین شاهد وضعیت زن در جامعه آن روزگار امریکا می‌شویم.

که البته شهامت بزرگی در آن اعصار بوده که مردی نگاه مردانه را مورد انتقاد قرار دهد. در فیلم سرگیجه ما با چهار شخصیت زن رو به رو هستیم. مادلن شخصیت زن قربانی را ایفا می‌کند. مادلن (کیم نوواک Kim Novak) نیز در شخصیتی به نسبت مستقل قرار دارد و نقش زن بازیچه و اغواگر را ایفا می‌کند. جودی شخصیت مستقل تری را نسبت به مادلن داراست.

گرچه در پایان او نیز قربانی می‌شود. و در نهایت میج (باربارا بیل گیدس Barbara Bel Geddes) می‌باشد که در نقش کلیشه‌ای دختر معصوم و بی گناه ظاهر می‌شود. گرچه او هم به نوعی قربانی عشقی مردانه می‌شود. این شخصیت‌ها هر یک در لباس‌ها و آرایششان نیز نمایان است. اولین شخصیت را ما هیچ گاه در فیلم نمیبینم و فقط چیزهایی از او می‌شنویم.

بنابراین در مورد ظاهر سه شخصیت دیگر فیلم سرگیجه بیشتر می‌توان ادعا کرد. مادلن شمایل یک زن کلاسیک را داراست. با کت و دامنی زنانه و مد آن روزها یا لباس‌های شاهزاده وار، همراه با آرایش موهای جمع شده و آرایشی محو. جودی اما ظاهری جوان تر را داراست.

با لباسی دخترانه و رنگ‌های شاد. حتی موهایش را آشفته دورش میریزد و آرایش غلیظ تری را داراست. و در نهایت میج که ظاهری ساده و سرزنده و دخترانه را داراست و عینکی درشت بر چشمانش این جنبه معصومیت را افزون کرده است.

بیشتر بخوانید: فیلم Nosferatu نوسفراتو اثر فردریش ویلهلم مورنائو؛ اولین فیلم ترسناک تاریخ سینما

فیلم سرگیجه از دریچه نگاه یک مرد به زنان ساخته شده است. بنابراین مخاطب شاهد نگاهی مردانه نسبت به وضعیت زنان می‌باشد.
فیلم سرگیجه از دریچه نگاه یک مرد به زنان ساخته شده است. بنابراین مخاطب شاهد نگاهی مردانه نسبت به وضعیت زنان می‌باشد.

و اما نکته‌ای که در تمامی این کاراکترها مشترک است، قربانی بودنشان می‌باشد. در فیلم سرگیجه زن در نهایت قربانی جامعه‌ای مردسالار است. مادلن اصلی قربانی همسر طماع خود می‌باشد که با کشتن او میخواهد اموال مادلن را از آن خویش کند. مادلن دوم نیز به عنوان کسی که نقش مادلن را ایفا می‌کند نیز قربانی این هوس می‌باشد.

او باید از عشق خویش دست بکشد و شخصیت اصلی‌اش را پنهان یک بازی مردانه کند. در طی این امر است که جریان زنان علیه زنان را می‌بینیم. زنی در کشتن همسر مردی با او همکاری میکند تا مبلغی ناچیز بدست بیاورد. چون چندان راه دیگری برای امرار معاش ندارد.

می‌بینیم که در فیلم سرگیجه این جریان زنان علیه زنان را نیز مسبب عملی مردانه می‌داند. جودی نیز قربانی است. چرا که شخصیت اصلی‌اش نیز برای اسکاتی قابل قبول نیست و باید در نقش همان مادلن فرو برود تا دلخواه او شود. همچنین سکونتش در هتل به عنوان یک بی مکان، نشانگر بی هویتی و شخصیتی از آن خود نداشتن است.

در نهایت نیز اگر بخواهد فریاد بکشد و از خود دفاع کند، اوست که سقوط می‌کند و قربانی می‌شود. سقوط دو مادلن از برج کلیسای اهلیل وار که شمایلی مردانه را نیز داراست، به عنوان نمادین نشان از سقوط زنانگی به دست مردانگی می‌باشد. در نهایت نیز میج در جنگ با هوس مردانه‌ی جان قرار دارد. اوست که در نقش پرستار ظاهر می‌شود تا جان را اندکی بهبود بخشد و تا انتها نیز بر پای عشق خود وفادار می‌ماند. گرچه بازی را باخته است.

اما با توجه به قربانی شدن زنان توسط مردان که در فیلم سرگیجه دیده می‌شود، مرد نیز در نهایت قربانی است و نقطه ضعف او نیز مانند بیشتر فیلم‌های کلاسیک، عشق است.

عشقی که بیشتر زنانه تلقی می‌شود تا مردانه و اگر مردی در دام زنانگی بیفتد به معنای نابودی‌اش است. اسکاتی نیز در نقش عاشق مادلن یک قربانی است و در این راه تا مرز جنون پیش می‌رود. جنونی که تنها به دست زنان داستان درمان پذیر است و اینجاست که نیاز مرد به زن در اوج خویش نمایش داده می‌شود. و آرامش و سلامت روانی نیز تنها با کنار هم قرار گرفتن زوج امکان پذیر است.

بیشتر بخوانید: فیلم The Cabinet of Dr. Caligari ساخته‌ی رابرت وینه؛ شکوه سینما در به تصویر کشیدن خطر

هنرنمایی Kim Novak در فیلم Vertigo یا سرگیجه
هنرنمایی Kim Novak در فیلم Vertigo یا سرگیجه

بیشتر بخوانید: فیلم Frankenstein ساخته‌ی ۱۹۳۱ اثر جیمز ویل؛ هیولای درون

سکانسی در فیلم سرگیجه وجود دارد که از مهم ترین سکانس‌های تاریخ سینماست که چندین مطلب و نکته را از جمله نوشته‌های بالا را نیز شامل می‌شود. برای تحلیل این سکانس از بحث تکامل شروع خواهیم کرد. مادلن در لباسی سفید با شالی مشکی به دیدار اسکاتی که کت و شلواری مشکی با پیراهنی سفید بر تن دارد می‌رود.

سفیدی با نقطه‌ای سیاه و سیاهی با نقطه‌ای سفید بیانگر نشان یین و یانگ می‌باشد که معنی تکامل زنانگی و مردانگی را می‌دهد و همچنین بیان می‌دارد در وجود هر زن اندکی مردانگی و در وجود هر مرد نیز اندکی زنانگی است. همچنین در این سکانس فیلم سرگیجه مادلن خطاب به اسکاتی در دیالوگی معروف می‌گوید که وقتی دو تا آدم با هم پرسه می‌زنند حتما به جایی می‌رسند.

این بیان نیز این مکمل بودن زن و مرد را به خوبی بیان می‌دارد. پس از این سکانس است که عشق این دو ظاهر می‌شود و به خودافشایی می‌رسند. می‌دانیم که طبیعت و جنگل در زبان سینمایی، جایی است برای بروز واقعیت و غریزه‌های آدمی و شخصیت‌های داستان.

دقیقا در ادامه همین سکانس و قدم زدن هایشان میان درختان است که هر دو از نقش هایشان (زن از مادلن بودن و مرد از کارآگاه بودن) فاصله می‌گیرند و خودشان را بیان می‌کنند. اوج این خود بودن، خود را با اولین بوسه‌ای که در پس زمینه همراه با جوش و خروش دریا که نمادی از غلیان احساساتشان می‌باشد، نشان می‌دهد.

بیشتر بخوانید: فیلم Metropolis ساخته‌ی فریتز لانگ؛ سیاست دور و نزدیک

جلوه دیگری که فیلم سرگیجه از نگاه مردانه به زن نگریسته و مرد سالاری را به نوعی مورد انتقاد قرار داده، آن است که تمام زنان فیلم، بازیچه دست مردان می‌باشند. کلیشه‌ی مردسالارانه‌ای که در بین مردان برای رهایی از زنان رایج است، آن می‌باشد که آنها را موجوداتی فاقد عقل و دیوانه خطاب می‌کنند.

این درست همانند رفتاری است که همسر مادلن با او دارد. او مادلن را زنی دیوانه معرفی می‌کند که هر آن ممکن است دست به خودکشی بزند.

در صورتیکه در واقعیت مادلن چنین زنی نبود. از دیگر نمونه‌های این نگاه در فیلم سرگیجه می‌توان به بخش دوم آن و آشنایی اسکاتی و جودی اشاره کرد. اسکاتی بدون توجه به شخصیت و کاراکتر مادلن عاشق ظاهر او شده بود و حالا با دریافت شباهت‌هایی بین این دو زن، می‌خواهد جودی را در شمایل مادلن ببیند و برای این کار او را مجبور می‌کند که ظاهرش را اعمم از لباس و آرایش مو و… را مانند مادلن بکند.

بدون آنکه توجهی به شخصیت او بکند. در این سکانس‌ها به خوبی بیان می‌شود که ظاهر زن دارای اهمیت می‌باشد و آنچه که از او انتظار می‌رود زیبایی ظاهری است. در اصل رقابت جودی و میج نیز رقابت بر سر زیبایی ظاهری است. گرچه این زن در فیلم سرگیجه موجودی اثیری و دست نیافتنی است که مرد بدون او معنایی جز جنون ندارد.

بیشتر بخوانید: تحلیل چهارصد ضربه فیلمی از فرانسوا تروفو؛ تو هم آجر دیگری در دیوار هستی!

بیشتر بخوانید: فیلم روانی Psycho ساخته‌ی آلفرد هیچکاک؛ مقاومت بی فایده است.

نگاه فمنیستی دیگری که آلفرد هیچکاک در فیلم سرگیجه دارد بسیار نزدیک به فمنیسم امروزه است که بیان می‌دارد مردسالاری به مردان هم آسیب رسانده است. چیزی به نام ترس از ارتفاع به عنوان یک نقص در شخصیت اصلی داستان یعنی اسکاتی قرار دارد. وی به عنوان یک مرد باید تمامی کلیشه‌های مردانه‌ی قوی بودن را داشته باشد که یکی از آنها نترسیدن از ارتفاع است که ندارد. این ترس اما در پایان هنگامی که مادلن/جودی را در پله‌ها تعقیب می‌کند از بین می‌رود و گرچه زنی را که نگاهی ابژکتیو به او داشته است از دست می‌دهد، اما به وسیله‌ی همین امر است که بر ترسش فائق می‌آید.

بنابراین فیلم سرگیجه نه تنها یکی از فیلم‌های مهم آلفرد هیچکاک به شمار می‌آید که یکی از فیلم‌هایی است که نگاه فمنیستی درست و نوینی هم به زن و هم به مرد داشته است و شاید همین یکی از نکات ماندگاری و تازه بودنش پس از هر بار دیدار می‌باشد.

بیشتر بخوانید: فیلم Rear Window ساخته‌ی آلفرد هیچکاک؛ پدیده‌ی زن کشی و لذت چشم چرانی

آرش منادی

آرش منادی هستم. فارغ التحصیل کارشناسی معماری. علاقمند به سینما و ادبیات. بیشتر از اینکه بخوام فیلم ها رو نقد کنم، دوست دارم تحلیلشون کنم.

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. نقد ضعیفی بود ! باز مثل همیشه این مردان هستند که مقصر همه چیزند! همه مسئولیت ها با انان است و عاقبت هم مزدشان داده می شود. آقای محترم فمینیسم به معنای احقاق حقوق زنان نیست! به معنی پیدا کردن بهانه ای برای سلطه بر مردان است. فمنیسم دنبال عدالت که نیست هیچ حتی خود زنیت زن را هم قبول ندارد. به تعبیری با طبیعت و تکامل هم دست به یخه است که چرا زن را اینگونه افریدی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا