تحلیل نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت Waiting for Godot، انجماد زمان و روح
نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ی ساموئل بکت متفاوت از قواعد است و این گونه نمایشنامه ها را ضد نمایشنامه می خوانند. از جمله آثاری است که بکت خود آن را از فرانسه به انگلیسی برگردانده و پیچیدگی های اثر حفظ شده است.
بکت نویسنده ای درون گراست و تمام زوایای زندگی اش هیچ وقت بیان نشده است. در واقع مهاجر است و به زبان دوم می نویسد و در کشور مستعمره بزرگ شده (ایرلند) است. بکت بی دریغ متاثر از تفکر مسیحی و ذات مسیحیت است. بکت در دوره ای آثارش را خلق می کند که تردید اساسی در خلقت انسان مطرح می شود.
تحلیل نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت , انجماد زمان و روح
داستان دراماتیک نمایشنامه در انتظار گودو از عناصر زیادی ساخته شده و این عناصر به قدری درهم تنیده شده اند که خواننده ای که پیش زمینه ای ندارد و آموزشی فی الباب این مقوله ندیده است، به ادراک چند بعدی دست نمی یابد. در دنیای نمایشنامه در انتظار گودو ، برای تعریف داستان دراماتیک ما گریز راهی جز ورود به متن را نداریم، یعنی باید به کشف واقعیات مختص کنش پیش آغازین و نگرش های دو قطبی درون متنی، برسیم. نگرش های دو قطبی نقطه ی آغازین اثر را تعیین می کند.
برسیم به شرایط مفروض؛ مهمترین جنبه ی شرایط مفروض را باید در واقعیت های ذیل جست و جو کرد:
محل جغرافیایی
تاریخ
محیط اقتصادی
محیط سیاسی
محیط اجتماعی
محیط مذهبی
بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه آخر بازی اثر ساموئل بکت، هر کلمه برایم زندگی غیرضروری بر سکوت و پوچی است.
فی الواقع تفاوت و تمایز مشخصی بین کنش جاری در اثر و کنش پیش آغازین وجود دارد. یعنی آنچه پیش از کنش جاری روی داده و بعدن برای تماشاگر روایت می شود. کسی به نام گودو در یک ناکجا آبادِ بی زمان، پیغامی برای طبقه ی اجتماعی فرودست فرستاده که: من به دیدار شما خواهم آمد. او در گذشته هم قرار بود بیاید، چونانکه هم اکنون باید بیاید و همان طور که در پایان اثر نوید می دهد که خواهد آمد. انتظار انتظار و انتظار برای ملاقات. با امید به این که این ملاقات محقق خواهد شد.
برای فهم ستیز نمایشنامه در انتظار گودو نیاز به نگرش درون متنی داریم، به عبارتی می توان گفت: ستیز اثر ماهوی و ساکن است. ستیز در صورت رخ نمی دهد که عینی دیده شود، بلکه ماهویت دارد. با ارجاعات درون متنی ستیز ماهوی را کشف می کنیم.( ساکن به معنای نداشتن ستیز نیست).
کاراکترهای نمایشنامه در انتظار گودو :
با کاراکترهای مدرن در این اثر رو به رو هستیم.
خصایص نمایشنامه های مدرن، کاراکترهای مدرن و شبکه ی ارتباطی آنها چیست؟
قهرمان ندارد به مفهوم کلاسیک. نتیجه گیری نداریم، نتیجه باز است. با درامی به نام درام وضعیت رو به رو هستیم.
درام مدرن دو پارامتر اساسی دارد:
به مسائل معاصر می پردازد و در عین حال به کلیات عام انسانی هم می پردازد.
پس در درام مدرن از طریق کاراکتر یک کلیت تمام ارائه می شود.
عواطف در اثر صنعتی شدن، زیر فشار ماشین ها رنگ باخته است، دیگر نه مذهب نه قانون و نه اخلاقی وجود ندارد. قهرمان خصوصیت قهرمان های کلاسیک را ندارد. اصولن در درام مدرن قهرمان پروری نداریم که مردم او را الگو قرار دهند.
بیشتر بخوانید: متن هایی برای هیچ اثر ساموئل بکت
کاراکتر مدرن بدین جهت هیچ چهارچوبی ندارد، وابسته به هیچ چیز نیست، معلق است، احساس و پشتوانه ی عاطفی ندارد، خانواده اصولن به شکل گذشته وجود ندارد که بتواند پشتوانه ی خوبی برای کاراکتر باشد.
پشتوانه اخلاقی مذهبی به شکل کلی آن که در قهرمان کلاسیک وجود داشته، برای کاراکتر مدرن وجود ندارد و وضعیت دراماتیکی که کاراکترها در این اتمسفر گرفتار شدن، وضعیت خاصی است. به این جهت نمودار پرداخت شخصیت کاراکتر مدرن، نه سینوسی است و نه داستان پردازانه. کاراکتر مدرن باید در رفتار نامتناقص باشد. در وضعیت های متفاوت متناقض باشد.
کاراکتر مدرن در عین پوچی، باید انگیزه برای اعمالی که انجام می دهد داشته باشد، اگر ما انگیزه ی او را نپذیریم، اعمالش را نخواهیم پذیرفت.
به طور مثال در نمایشنامه در انتظار گودو ، در ولادمیر و استراگون این انگیزه، تمام بیهودگی هایی است که برای گذراندن وقت تا رسیدن به گودو طی می کنند. تنها خود را مشغول می کنند تا گذر زمان را احساس نکنند. از سوی دیگر تنها گرفتار بزرگترین میل انسانی اند: بطالت.
در نمایشنامه در انتظار گودو هم کاراکتر پیچیده داریم و هم کاراکتر ساده، و در هر دو شکل کاراکتر پیچیده و ساده، نویسنده با قدرت تکنیکی بالایی دست به پرداخت زده است.
به این جهت تغییری که در شخصیت کاراکتر رخ می دهد باید در حد توانایی شخصیت او باشد، تغییر و تحول در شخصیت این نوع کاراکتر ها تحول بزرگی نیست چرا که این کاراکترها برای حرکت و تغییر از موقعیت به موقعیت دیگر انگیزه کافی ندارند و تن به شرایط موجود داده اند.
بیشتر بخوانید: نمایشنامه خاموشی دریا اثر ژان بروله، تناقضات ثانوی
لاکی پذیرفته است باربر باشد.
پوتزوی نمایشنامه در انتظار گودو پذیرفته که فرمان بدهد و هیچ تغییری در وضعیت خود نمی دهد، او تصمیم گرفته برده را بفروشد اما انگیزه ای برای فروش آن ندارد و هرگز هم نمی فروشدش و از وضعیتی که دارد ناراضی است و لذتی نمی برد اما تلاش برای تغییر وضعیت هم نمی کند، حتی حوصله پیدا کردن پیپ گمشده اش را ندارد و نمی داند آن را در خانه جا گذاشته یا بیابان. ولادیمیر و استراگون هم با اینکه ناراضی اند هیچ کاری نمی کنند.
زمان در نمایشنامه در انتظار گودو :
زمان برای انجام تغییر موقعیت در شخصیت کاراکتر باید منطقی باشد و قابل قبول، اما در اینجا زمان مرده است. ما نمی دانیم در دیروز، امروز یا فردا زندگی می کنیم. حتی ساعت را نمی دانیم. زمان مفهوم منطقی خود را از دست داده است. پس فرصتی برای تغییر باقی نگذاشته است اما گرفتاری آدم، میل بزرگ او، عامل اصلی این عدم تغییر است.
کاراکتر در دنیای مدرن فرایند فردیت را طی می کند. هر کاراکتر در مقابل یک رویداد خارجی در وهله ی اول به عقب بر می گردد. اگر بخواهد به پیش حرکت کند با روحیه ی محافظه کار فکر می کند. و بی شک درون گرا است. در نمایشنامه در انتظار گودو، کاراکترها درون گرا هستند.
۱- با شک و تردید به همه چیز نگاه می کنند، هرکدام در پیله ی خود هستند اما ناچار به زندگی اجتماعی اند.
۲- کاراکترها در برخورد با پدیده محافظه کارند، نیازمند گذراندن زمان هستند.
۳- درعین داشتن غریزه ی مرگ، غریزه ی زندگی دارند.
۴- دچار سردرگمی اند و در هر لحظه ی مفروض به چیزی اتکا می کنند و از این شاخه به آن شاخه می پرند.
۵- مکانیسم دفاعی دارند، در واقع مکانیزم تنها در برابر پدیده های بیرونی بروز می دهد.
مکانیسم دفاع:
مکانیسم به گزینی یا تعویض
مکانیسم فراموشی
مکانیسم یگانگی
واکنش عکس
چند نکته راجع به نمایشنامه در انتظار گودو
نمایشنامه در انتظار گودو به دو ساحتِ وجه آدم قرن بیستمی اشاره دارد که آگاهانه خود را از یاد برده و به فراموشی رسیده است. انسان قرن ۲۰ متشکل از جسم و روح و شکل کامل تر آن؛ اسم( جان) است. این انسان چنان هویت باخته است که نامش هم دگرگون شده است. نویسنده حتی برای نام گذاری کاراکترها، دقت لازم را فراهم آورده و مخاطب را به سمت بازشناسی می برد. نام کاراکتر، سرنخ شالوده کاراکتر است، سرنخی که کمک می کند ابعاد کاراکتر برجسته شود.
نام گذاری نمایشنامه در انتظار گودو :
تاکید بر دنیای جغرافیا و تاریخ خاصی ندارد، گودو در بسته بندی نام گذاری جزو گروه نام های ساختگی است و نامی است که پیش از بهره گیری نویسنده در اثر، بکار گرفته نشده است. گودو را بکت ساخته است، این نام مثل ولادیمیر و استراگون، نامی خاص است. بکت همچنان در نمایشنامه در انتظار گودو، در کنار این نام ها، نام عام را بکار می گیرد مثل: پسر. پسر اسم ندارد و جزو کاراکترهای عام است.
نمایشنامه در انتظار گودو از ساحت ژانر کمدی است، تمام عناصر کمیک در وضعیت ها را داریم:
تکرار
وارونه سازی
تداخل
استفاده از عناصر خشن
در انتها، اثر با تلخی، شادی و یا شیرینی تمام نمی شود بلکه با عدم تجانس که مفهوم کانتی است در تبیین کمدی به پایان می رسد.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشنامه خیزاب اثر گونتر گراس، پراکنده گویی های ناتمام
عدم تجانس خاص؛ همچنین، از ساحتی دیگر، نمایشنامه در انتظار گودو کمدی است چرا که مخاطب در مواجه با اثر خود را برتر از کاراکترهای نمایش می بیند. قبلا اشاره شد، ادراک کمدی وابسته به خنده ست و این اثر خنده بیرونی بر نمی انگیزد بلکه کمدی سیاه است یا همان زهرخند. کمدی سیاه، نوعی از کمدی است که تلخِ شیرین نمایی است که انسان بر موقعیت خود در آن آگاه می شود.
نوعی از کمدی که از شدت تلخی برای گریز از سیاهی مضاعف اثر از تراژدی فاصله گرفته است. نمایشنامه در انتظار گودو با کمدی سیاه در مکتب مدرن نگاشته شده است. تمام خصایص مدرن در اثر حضور دارند ولی مارتین اسلین، نویسنده ی کتاب”تئاتر ابزورد” این اثر را در مکتب ابزورد دسته بندی می کند.
اثر مدرن است به دلیل پارامترهای زیر:
فروپاشی مفهوم ذات خانواده
پشت کردن به قواعد دنیای کلاسیک
تسلط ماشینیزم
تاثیر ویرانگری جنگ جهانی
مفهوم الیناسیون
تم نمایشنامه در انتظار گودو تنهایی است. به جهت این که مکتب این اثر مدرن است و مدرنیته در ارتباط مستقیم با فردگرایی و نفی خدا انگاری دارد. ساختار نمایشنامه در انتظار گودو، زبان محور است. نویسنده در نمایشنامه با چینش واژگان در کنار یک دیگر از ساختاری زبان محور استفاده می کند، با عنایت به این نکته که تناقض مفهوم نفی زبان در اثر تجلی دارد. نمایشنامه از ساحت کمی چند پرده ای است و از ساحت کیفی، صاحب تز اجتماعی است.
ساموئل بکت در نمایشنامه در انتظار گودو با استفاده از نشانگان، به خوبی انسان معاصر و دلهره هایش و تنهایی هایش را نشان می دهد، به طور مثال هبوط انسان معاصر را در درخت خشک نشان می دهد. با زمان بازی می کند و آن را به سه صورت در نمایشنامه میگنجاند؛ حسرت زمان گذشته و از دست رفته، فشردگی زمان در فاصله ی یک دیالوگ، که روز به شب تبدیل می شود، معناباختگی زمان، در جایی که زمان معنایی ندارد. همچنان می گذریم و داشته ها از دست می دهیم.
سلام
ممنون.نقد گویایی بود.
سلام. ممنون میشم لیست منابعی که توی تحلیلتون ازش استفاده کردین رو بزارین. مچکر از تحلیل خوبتون