فیلم You Were Never Really Here ساختهی لین رمزی؛ تو بالهای پریدن منی…

آخرین ساختهی موفق لین رمزی Lynne Ramsay فیلم You Were Never Really Here تو هرگز واقعا اینجا نبودی، یک تریلر جنائی با ضدقهرمانی سمپاتیک است. قصه و پیرنگ فیلم ارجاعات منسجمی دارد به فیلمهای مشهوری چون لئون، تاکسی درایور، سامورائی و گوست داگ که در بستر روائی سرد و خفقان آوری روایت میشود. داستان پسربچه ای که به همراه مادرش در کودکی مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت پدرش به وسیلهی سلاح سردی همچون چکش واقع میشود؛ در بزرگ سالی به FBI میپیوندد و فساد و اضمحلال درونی این سیستم را کشف میکند و در ادامه در جنگ و کشتار و فجایعش غرق و در میانسالی با ذهن و روحی فرسوده و پایمال شده، تبدیل به قاتلی حرفه ای میشود که اغلب مأموریت هایش در نجات جان دختربچههای کم سن و سالی خلاصه میشود که یا از خانه گریخته اند و یا به عنوان بردههای جنسی از سوی ارگانهای فاسد عالی رتبهی مملکتی در ایالات متحدهی امریکا مورد تعرض و تباهی قرار میگیرند. در ادامه با نقد و تحلیل فیلم You Were Never Really Here به کارگردانی Lynne Ramsay با نت نوشت همراه باشید.
بیشتر بخوانید: فیلم Shoplifters ساختهی هیروکازو کورئیدا؛ در گسترهی ناپاک این جهان، تو کجائی؟
فیلم You Were Never Really Here کاری از Lynne Ramsay
ساختار فرمیک فیلم You Were Never Really Here از ساختار گیمهائی تبعیت میکند که محیط بازی خطی و گشوده ای دارند. جو با بازی درخشان واکین فونیکس Joaquin Phoenix به مثابهی آواتار بازی است که اگر بتواند از مأموریت و موقعیتهای ملتهب و خطرناکی که گریبانگیرش است، با اتکا بر قدرت بدنی و هوشیاریش جان سالم به در ببرد، میتواند وارد مرحلهی جدیدی از بازی شود که به مراتب دشوارتر از مراحل قبلی است.
سکانسهای ابتدائی فیلم You Were Never Really Here با یکی از مأموریتهای جو آغاز میشود که تمام شده و جو در حال پاکسازی عوامل جنایت است؛ گوئی یکی از مراحل بازی را پشت سر گذاشته و آمادهی ورود به مرحلهی تازه ایست. در ادامه فیلمساز بعد از نمایش رابطهی نزدیک جو با مادر سالخورده اش با پیشنهاد کار تازه ای مواجه میشود. نینا دختر سناتور ایالتی امریکا، سناتور واتو در پی خودکشی مادرش از خانه فرار کرده و حالا در بند قاچاقچیان بردگان جنسی است. جو مأموریت را قبول میکند و تجهیزات مورد نیازش را همچون دنیای گیمها تهیه میکند و سرانجام دختر را طی دو مرحله از بازی نجات میدهد و رستگار میشود.
تصاویر انتزاعی که از دید دوربین مخفی درون ساختمان به مبارزهی جو و مأموران محافظتی میپردازد، ساختار فرمیک فیلم را بیش از پیش به ساختار محیط گیم نزدیک میکند. آنچه بیش از پیش در شخصیت پردازی منسجم جو نمودار میشود، مسئلهی شخصیت ضد قهرمان سمپاتیک است. ضد قهرمان معمولاً معادل دو واژه با معناهای متفاوت است: Antagonist و Antihero. اولی شخصیتی است وابسته به درام کلاسیک که در مقابل قهرمان (نقش مثبت) وجود دارد و به مبارزه با او بر میخیزد؛ یک جور آدم بده، مزاحم و غیر اخلاقی و نهایتاً گناهکار که هیچ گاه حس همدلی تماشاگر را به دست نمیآورد. Antihero اگر چه ویژگیهای قهرمان درام کلاسیک را ندارد، اما با رعایت اصول اخلاقی خاص و عمدتاً – فردی- احساس همدلی و چه بسا همذات پنداری مخاطب را بر میانگیزد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم The Favourite تو هیچگاه پیش نرفتی، تو فرو رفتی!

Antihero آسیب پذیر است، گاهی اشتباه میکند، درگیر میشود و شاید جذابیت خاصی نداشته باشد. گاهی شکست میخورد اما همواره گناهکار نیست. شبیه بقیه نیست و قواعد خاص خودش را دارد. چندان به سنتهای پیرامون خود پایبند نیست و گاهی عصیانگر است، اما همیشه صداقت دارد و گاهی تماشاگر او را تا حد قهرمان دوست دارد. شخصیتهای اصلی سامورائی، کازابلانکا، صورت زخمی، شورش بی دلیل و رانندهی تاکسی، بعضی نمونههای کلاسیک ضدقهرمانند که اولین بار بعد از دههی ۱۹۴۰ و با همفری بوگارت آغاز میشود. ویژگیهای فیزیکی و شخصی Antihero برای ساخت چنین شخصیتی از مهم ترین عوامل هستند. سیمای مردانه و محکم و اندوهگین همفری بوگارت، چشمان عمیق و رفتار خاص او بود که از وی شخصیتی (charismatic) ساخته بود که نه تنها مانع موضع گیری منفی تماشاگر نسبت به او میشد، بلکه غالباً تماشاگر به رغم جایگاه او در فیلمنامه و در ساختار داستان، احساس جانبداری و محبت نسبت به او پیدا میکرد.
در فیلم You Were Never Really Here تو هرگز واقعاً اینجا نبودی، جو ضد قهرمانی با مفهوم Antihero است که تمام ویژگیهای یاد شده در این تعریف را در خود دارد. آنتی هیروئی فردگرا که فردگرائی را بعنوان محور و یک اصل در شیوهی کاریش قرار داده است؛ کماکان تنهاست و مراودات اندکی دارد اما شخصیتی مقاوم، معترض، کنش مند و عدالت خواه دارد و در عین حال آسیب پذیر و گاهی شکننده است. جو که از محیط فاسد ارگانها و نیروهای امنیتی- حکومتی به ستوه آمده و گریزان است به مثابهی قهرمان تک روی تاکسی درایور در پی از بین بردن ظلم و فسادهائی است که همچون مردابی متعفن گریبانگیر کودکان بی پناه شده است؛ پس کنش مند و عدالت خواه است اما همان طور که سناتور هم به آن آگاه است همچنان که زیر لایههای انبوهی از ریش و چشمانی آبی و معصوم پنهان شده، میتواند خشونت و ظلم بی نهایتی را بیرون بریزد و تباهی را ویران کند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم The House That Jack Built ساختهی لارس فون تریر؛ شیطان درون

در فیلم You Were Never Really Here جو آرام و خیلی کم حرف میزند، علیرغم شخصیت خشنش با جهان اطرافش در صلح است، بدنی حجیم و عضلانی دارد و سنگین راه میرود و سنگین نفس میکشد؛ گوئی تمام تلخیهای زندگیش را در این سنگینی پنهان کرده و زندگی نمیکند بلکه تنها نفس میکشد و لحظهها را برای رسیدن به مرگ خرج میکند. در کنار چنین شخصیتی است که آسیب پذیریش از روح دردناک و زخم خورده اش میآید و فیلمساز به درستی این آسیب پذیری را در پلانهای کوتاهی مابین پیرنگ فیلمنامه جای داده است و شرح فجایعی است که گاه و بیگاه با دیدن صحنههائی در حال، گذشتهی جو را به ذهنش متبادر میکند و درد و رنجی روحی-روانی را در شخصیت زخم خوردهی جو بارز میکند.
فلاش بکهائی که به شکل حملههائی عصبی جسم و روح جو را توأمان مورد تهاجم قرار میدهد. دومین نقطهی آسیب پذیری شخصیت در سکانس کلیدی جستجوی نینا در خانهی فرماندار است وقتی به اشتباه تصور میکند نتوانسته است جان نینا را نجات دهد و در عکس العملی هیستریک که گوئی از ابتدا تا انتها تمام اضمحلال و فشارهای تمام دوران زندگیش را در خود مثله کرده، در بازی اندازه و درخشان فونیکس برون ریزی میشود و فرو ریختن ضد قهرمان اسطوره ای اکشن را نشانه میرود. مهم ترین و کلیدی ترین نقطهی آسیب پذیرِ جو اما مادرش است که با کشته شدن او گوئی هستی جو نیز به پایان میرسد و به نقطهی عطف آسیب پذیری مداوم و تراژیکش، خودکشی از پس اضمحلال روحیش میرسد.
بعد از کشته شدن مادر محبوبش، جو در کنار قاتل مادرش دراز میکشد و هر دو با هم آواز میخوانند و حتا جو با او همدردی میکند. نوع رفتاری منحصربفرد که فقط از ضد قهرمانی با مفهوم Antihero انتظار میرود. ضد قهرمانی که مثل بقیه نیست، قواعد خاص خودش را دارد (همچنان که به تبعیت از پدر دیوسیرتش با چکش آدم میکشد)، به سنتها پایبند نیست و پیچیدگی شخصیتش را با رفتارها و عکس العملهای متفاوت بروز میدهد. موسیقی در فیلم رمزی بعنوان عاملی کلیدی و مؤثر تمام سکانسهای فیلم را به هم پیوند میدهد و به مثابهی موتیفی از زندگی و حیات در جای جای فیلم خود را ثبت میکند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو؛ جرعهای از یک اقیانوس

گوئی تمام لحظههای فیلم به شکلی واقعی با موسیقی درون متنی فیلم که از موسیقی ساخته شده برای فیلم مجزاست، عجین شده است تا سرشاری مفهوم زندگی و ثبت شدن لحظه هایش به شکلی واقعی تر در فیلم ترسیم شود و شخصیتهای کلیدی را پرورش دهد. در همین سکانس هم موسیقی به مثابهی مفهومی انسانی جو و قاتل مادرش را به هم پیوند میدهد. مفهومی که با درونمایهی اصلی فیلم که با مرگ گره خورده، شکلی پارادوکسیک مییابد و جلای عمیق تری به ساختار فیلم میبخشد. از ارجاعات بینامتنی دیگر فیلم You Were Never Really Here که در کنار میزانسنهای آبستره و موجز فیلم با همراهی ته مایههائی از رنگهای سرد، فرم فیلم رمزی را به فرمی رمان گونه هدایت میکند، ارجاع به فیلم ساعتها ساختهی استیون دالدری است در سکانسی که جو با جیبهائی پر از سنگ به همراه مادرش به اعماق آب میرود و تصمیم دارد قصد خودکشی اش را به سرانجام برساند؛ درست مثل ویرجینیا وولف ساعتها با جیبهائی پر از سنگ و سیمائی مطمئن که در نورهای پرکنتراست سبز و سبز تیرهی عصرگاهی، به اعماق آبها بدرقه میشود.
پرسش اصلی و کلیدی که دربارهی ضد قهرمان مطرح میشود اغلب این است که چه عاملی باعث میشود بیننده در عالم خیال با فردی همذات پنداری کند که رفتارهای ضد اجتماعی و ضد انسانی او در زندگی واقعی، منزجرش میکند؟ جو نیز مثل بانک زنهائی مثل بانی و کلاید با سرانجام غم انگیزشان و راهزنهائی مثل اوباش این گروه خشن، با منطق خشونت بارشان، گوئی پرده از سالها دروغ پردازی دربارهی نجابت قانون و قهرمانان حامی قانون و مبلغان مهربانی و عشق میدرند. زمانه، زمانهی باور همگانی به زور و خشونت است و این فیلمها در تلخی خود راستگوتر و قهرمانانشان در پایانهائی که به طور مداوم در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ هستند به ما نزدیک ترند تا کلانترهای درستکار و نجیب وسترنهای گذشته.
انگار زندگی دزدها، قاتلان حرفه ای، شورشیها و یاغی ها، کسانی که همواره مرگ در یک قدمیشان است، در مقایسه با زندگیهای بی حادثه و خودشیفته و ریاکارانهی پیرامونمان بیشتر با نیازهای روانی مخاطبان جور در میآید. از طرفی ضد قهرمان آنتی هیرو با شخصیتهای فیلمهای اکشن نیز قابل مقایسه است. درونمایهی فیلمهای اکشن به لحاظ کنش نمایشی از ماهیت و ساختاری اساطیری برخوردار است. مبتنی بر چنین رویکردی شخصیتهای اکشن به لحاظ قد و قامت و ورزیدگی و کارکردهای عضلانی، به غایت از فیزیک و جسمانیت طبیعی انسانهای عادی، تنومندتر و قوی تر نمایانده میشوند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم The Wife ؛ به نام شوهر

اتفاقی که در فیلم You Were Never Really Here در طراحی کاراکتر جو نیز میافتد. عکس العملهای حیرت زا و دردسرآفرینی غیرعادی این آدمها در مواجه با دشمنان و حوادث غیر مترقبه نیز بسیار باشکوه، دامنه دارتر و بسی چشمگیر تر از انواع رویدادهای انسانی متناظر زندگی واقعی به نظر میرسد. وجوه اساطیری سینمای اکشن، اغلب در برگیرندهی شخصیتهائی مرگ ناپذیر در جدال با موجودات فراطبیعی است که با گذشتن از حادثه ای خارق العاده و گرفتار آمدن در رویدادی عجیب تر، جان سخت تر میشوند. فیلمهای اکشن با تجسم بصری این شخصیتها و اتفاق ها، غبار توهم و انگارههای انسان را از آنها میزدایند و آنها را در قالب انسانهای امروزی و رویدادهای روزمره عرضه میکنند.
بیشترین توانمندی گونهی اکشن در استفاده از قابلیتهای بالقوه و نهفته در آرزوهای روانی و خواستههای درونی تماشاگر است. این رؤیاها و مطالبات غریزی که از ضمیر ناخودآگاه انسانی میآیند به گونه ای نمادین، نمایانگر اصلی ترین و مشخص ترین ویژگیهای درونی و تعمیم پذیر میان انسانها قلمداد میشود. مبارزه با دشواری ها، میل به کشف ناشناخته ها، برخورداری از قدرتهای مافوق بشری، خون خواهی و انتقام جوئی، رنج جستجوهای تحمل شکن را بر خود هموار داشتن، یکه و تنها به استقبال خطر و حوادث مخاطره آمیز رفتن، درگیری با متجاوز، دفاع از سرزمین و مردم، تلاش برای حفظ نوامیس و … از جمله صورتهای ازلی و کهن الگوهای نوعی ذهن بشری هستند که انسانهای هر زمان و هر مکان آنها را همواره در خود و با خود داشته اند و به مرور در اثر پرورشها و بازیافتهای مداوم در مرحلهی ناخودآگاه جمعی به اشکال متفاوتی از نماد و اسطوره تبدیل شده اند. در پایان نگاه کنید به سکانس غریب پایانی فیلم You Were Never Really Here وقتی جو ضد قهرمان اکشن اسطوره ای، خسته، هراسان و مستأصل در جواب نینای معصوم که میپرسد: کجا قراره بریم، در میماند و روی میز خوابش میبرد و سکانس سورئال عجیبی شکل میگیرد که باور مخاطب را در شوک فرو میبرد و در هم میشکند.
بیشتر بخوانید: فیلم The Lunch Box ساختهی ریتش باترا؛ قهرمان فیروزهای!

جو با هفت تیر مغزش را بیرون میریزد در حالیکه خدمتکار خون آلود و سر حالِ کافه، صورت حساب را روی میز میگذارد و روز خوبی را آرزو میکند. بعد نینای زیبا با چشمانی مهربان، معصوم و کودکانه در حالیکه خودش را به دست آورده در کنار جو مینشیند و او را از خواب شومش بیدار میکند و صحنه و جو را با این دیالوگ طلائی و امیدوارانه، رهائی میبخشد :
-Lets go… It’s a beautiful day…
منابع: مقالهی ضد قهرمان/ با نوشتههائی از جمشید ارجمند، جواد طوسی، روبرت صافاریان/ ماهنامهی فیلم، شمارهی ۳۰۶، سال بیست ویکم
مقالهی از لذت موهوم تا سلطهی خشونت/ نوشتهی مجید روانجو