این یک پیپ نیست ؛ خوانشی بر اثر اخیر محمد مساوات “هرآنچه هست تفسیر است.”
صحنه هماره خطی است مشتعل و پر تنش که پسماندی غیر رسمی – رسمی را تفسیر می نماید. بستر، جامعه، شهر، خانه، خانواده، شهروند، ماهیت و تمام بودها به تکثر چندگانه ی خوانشی دچار اند. در ادامه با خوانشی بر اثر اخیر محمد سماوات با عنوان این یک پیپ نیست با نت نوش همراه باشید.
متافیزیک؛ حجیم ترین مأوا؛ بُعد روحانی و دگرباشی فرهنگی – دینی که گسترده ترین مقیاس های فلسفه ی “هست بودن” و چند معنایی را متحمل است. نگرشی که هم زمینه سازی می کند و هم تهدیدگر حیات ذهن می شود.
بیشتر بخوانید: نمایش پچ پچه های پشت خط نبرد کاری از اشکان خیل نژاد؛ زخمِ عمیقِ جنگ
این یک پیپ نیست ؛ خوانشی بر اثر اخیر محمد مساوات
حقیقت چیست؟ نگاهی متکثر به رویدادی واحد؟ و یا نگاهی متکثر به کنشی متکثر؟ متراژ تفهیم و خوانش “بودن” چیست؟ آیا واژه ها و ابزارهای زبانی به صراحت جانشین رخدادها و دغدغه های ذهنی می شوند و آنها را بیان می کنند؟
انسان امروز در پیچاپیچ تعصب و تعقل متافیزیکی به واکنش های فیزیکی و زمینی دچار است و عملا پاسخ های صریح را برای چنین پرسش هایی شکل می دهد.
انسانی که رادیکال را نمی پذیرد و همیشه به سمت پایان دادن، جواب دادن، شدن و قطع از یک طرف بام سرازیر شده است.
بیشتر بخوانید: تحلیلی بر رمان الیور توئیست به بهانهی اجرای تیاتر آن در ایران به کارگردانی حسین پارسایی
تفسیرهایی چندگانه در غالب ارائه ای مشترک و متکی بر بستر ارائه می شود و مسبب پیام، ارتباط و شکل گیری می شوند.
زبان؛ خروجی ای بر تمام فعالیت های درونی بشر می شود و به عبارتی دقیق تر، تنها چاره ای بر تکاپوی انسانی است.
نظاره ها حاکی از آن می شود که واژه ها مداما از ذهن و تفکر عقب مانده اند و تعقل موظف به فروتنی خویش در برابر چنین خفقان و خفت ارتباطی است. اما آیا راه دیگری وجود دارد؟
معنا رویکردی پایبند به متافیزیک – فیزیک ذهن است که آبشخور ریشه های تمایز، عدم و حضور را زیست می بخشد. جامعه و انسانِ متکی بر بصر، انسان خواب رفته ی بی حضور، متر و قیاس جهان بینی خود را از دریچه های چشمِ شخصی و سلیقه ایِ متعصبانه ی خویش عبور می دهد و خالق شکوهمندی های ورشکسته ای می شود که در نگرش دگر، نیستی و پوچی است.
بیشتر بخوانید: تئاتر آکواریوم کاری از سیامک احصایی؛ “بیا برای این آهنگا یه داستان بگیم”
ماگریت تیغ های صراحت را بر بدنه ی ذهن بسته و سد شده ی محیط می زند و آغازگر خویش با جهانش می شود.
جهانی که امروز او را غایب می بیند و افکارش را حاضر. ایدئولوژی هایی مدفون در خاک که لبیک گویان زیادی را حامل است و ماسک های فراوان می چشد اما واقعه، اندیشه های دگر را روی می دهد.
“این یک پیپ نیست” به خامی و محو شدگی، به بی معنایی و فاصله بین دو سطر جان می دهد و آن ها را سینه به سینه در مقابل چشمانِ “حضور” می نشاند. در واقع معنا به بی معنایی، معنا می بخشد. و تهی حضورش را بی محابا و بی واسطه رقم می زند. متن و فاصله، هم ارزش می شوند و شک، مقدس ترین کلید واژه را شکل می دهد.
سوال؛ چه چیزی وجود دارد؟ اساس و ثبات چیست؟ زمان و مکان چیستند؟ ما ناظر بر رویکردهای مطلقِ بصری هستیم. داده های ذهنی ما واقعیت هایمان را فریاد می زنند. زیست و تجربه مندی انسان هم رنگرز تعصبات بشر می شود.
بیشتر بخوانید: نگاهی به نمایشنامه خیانت اثر هارولد پینتر ؛ اتفاقاتی بغرنج در میان آدم های معمولی
بیشتر بخوانید: تئاتر شرقی غمگین کاری از سعید زارعی ؛ “شتاب کردم که آفتاب بیاید، نیامد.”
“آنچه که می بینم – می اندیشم، وجود است” ؛ تفکر قرن حاضر با دور شدن از رادیکال و رنگی و نفوذِ غیر ارتجاعیِ سرایِ بی سامان و تعفن انگیز “تصمیم” را شکل می دهد و محدود می کند و در نهایت دچار می شود. دچار به انتخاب، بی آنکه در سیالیت اندیشه و تعقل راهی برای چنین دیدگاهی باز کند که گزینه ای در انتخاب وجود دارد و آن انتخاب نکردن است.