معرفی کتاب: «چراغها را من خاموش میکنم» اثر: زویا پیرزاد
رمان چراغها را من خاموش میکنم در مورد زندگی چند خانواده ارمنی ساکن آبادان که اغلب کارمند شرکت نفت هستند میباشد! داستان به سبک زنانه و از زبان شخصیت اصلی داستان، زنی خانهدار به نام کلاریس بیان میشود و مشکلات و گرفتاریهای همیشگی زنها را سوژه نوشتن قرار میدهد.
در رمان «چراغها را من خاموش می کنم» با یک داستان خطی و کلاسیک طرف هستیم. زویا پیرزاد به خوبی توانسته است حس یک رمان زنانه را به خواننده انتقال دهد و القا کند. اشاراتی که در طول رمان به جزئیات شده است و توصیفات ریز و دقیقی که تنها از یک ذهن زنانه می توان انتظار چنین توجهی را داشت، این مسأله را تایید می کند. زویا پیرزاد در این رمان بیشتر توجه خود را به یک زن-مادر و خصوصیات و رفتارهای این طیف از زنان معطوف داشته است؛ زنانی که عاشق خانواده هستند و آنقدر خود را غرق در مسائل خانواده کرده اند که در آن ذوب شده و خود را به کل فراموش کرده اند. زنانی که بعد از مدتی یادشان می رود که اصلا خودی هم وجود دارد و احساسات، تمایلات، خواسته ها و ارضای نیازهای خانواده بیشتر از شخص زن-مادر مهم می شود. مثلا در جایی از داستان کلاریس (راوی داستان) با خودش می گوید: «در این هفده سال چند بار ظرف های صبحانه تا عصر نشسته مانده بود؟ شاید فقط یکی دو بار در ماه های آخری که دوقلوها را حامله بودم.». کلاریس زنی میانسال است که ۱۷ سال از ازدواج او با آرتوش می گذرد. آنها صاحب سه فرزند به نام های آرمن (۱۵ ساله)، آرمینه و آرسینه (دوقلوهای شیرین) هستند. آرتوش در شرکت نفت در آبادان کار می کند و اتفاقات رمان نیز در آبادان می افتد.
کلاریسی که خود راوی داستان است آنقدر حضور او در کنار اعضای خانواده و دوستان مسلم و دائمی شده است که نام او کمتر صدا زده می شود. هر چند همه از او انتظار دارند و در مواقع سخت اوست که به داد همه می رسد و کارها را انجام می دهد اما حضور او تبدیل به عادت شده است. این مسأله آنقدر بارز است که بعضا در طول داستان فراموش میکنیم که نام راوی داستان چه بوده است. حتی خود کلاریس هم خیلی از مواقع خودش را فراموش میکند. اما در مجموع با اینکه شاهد مقدمه ای طولانی هستیم اما رمان خوشخوان است و به هیچ وجه حوصله آدم سر نمی رود و تا حدودی لذت بخش نیز هست. صحبت های کلاریس با خودش (ورِ خوشبین، ورِ بدبین) که به نوعی کشمکش درونی او را نشان می داد از قسمت های جالب رمان است. همچنین خانواده آرتوش و کلاریس خوب توصیف شده و شخصیت پردازی افراد خانواده خوب از آب درآمده و زویا پیرزاد از پس این مهم به خوبی برآمده است.
درباره مولف :
زویا پیرزاد (زاده ۱۳۳۱ در آبادان) نویسنده معاصر ارمنیتبار ایرانی است که از مادری ارمنی تبار و پدری روس تبار به دنیا آمد، در همان جا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد.او در سال ۱۳۸۰ با رمان «چراغها را من خاموش میکنم» جوایز مهمی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را بدست آورد و با مجموعه داستان کوتاه «طعم گس خرمالو» یکی از برندگان جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ و جایزه «کوریه انترناسیونال» در سال ۲۰۰۹ شد. وی از معدود نویسندگان ایرانی ست که تمام آثارش به فرانسوی ترجمه شده است.وی سه مجموعه از داستانهای کوتاه خود را به چاپ رساند؛ «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک» مجموعه داستانهای کوتاهی بودند که به دلیل نثر متفاوت خود مورد استقبال مردم قرار گرفتند.
زویا پیرزاد کتابهایی نیز ترجمه کردهاست، از جمله «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و کتاب «آوای جهیدن غوک» که مجموعهای است از هایکوهای شاعران آسیایی.