مرور کتاب های معرفی شده در برنامه تلویزیونی خندوانه توسط رامبد جوان
سلااااااااام حااااااااااااال شما چطوره ؟
حاااااااااااال ما چطوره؟
حاااااال من چطوره؟
ما خیییییییییییییییییییلی باحالییییییییییییم…..
رامبد جوان، طراح و کارگردان برنامه خندوانه که اینروزها در سری جدید خندوانه با آوردن جناب خان به برنامه اش و اضافه کردن آیتم های ویژه و گل کردن برنامه اش و تزریق خنده و شادی در جامعه چهره فرهنگی شاد سیما قلمداد میشود با تمام دل مشغولی هایی که دارد همیشه سعی کرده که فرهنگ کتاب خوانی را در کشور گسترش بدهد برای همین هر چند وقت یکبار دیده شده در برنامه خود به معرفی برخی کتاب های مرتبط با محتوای برنامه اش نیز می پردازد و یا حتی به میهمانانش کتاب هدیه میدهد و کتاب هدیه میگیرد، رامبد جوان درباره کتابخوانی گفته : من عاشق کتابخوانی هستم. حالا چه برای خودم بخوانم، چه برای دیگری. هر دو حالت واقعا برایم لذت بخش است. حتی اگر تمام شبانه روز را صرف مطالعه کنم، بسیار لذت میبرم. در واقع جادوییترین کار دنیا کتاب خوانی است .ازاین بابت با تشکر ویژه از رامبد جوان، کتابی که ایشان در برنامه خندوانه معرفی و به خوانندگان پیشنهاد دادند را برای شما معرفی میکنم.
قبل از آن خواستم بگویم کتاب خواندن تجربه کردن زندگی دیگران با چشم غیر واقعی است ، یادگیری تجربه های دیگران بدون اینکه خودت در آن دخیل باشی و هیجان دیدن دنیا از نگاه دیگران ودسترسی به باور ها و عقاید وحتی روح آدمها همه اینها را فقط کتابخوانها تجربه می کنند .کتابخوانها فقط نمیفهمند ، درک میکنند.
کتاب های «فرهنگ گفته های طنز آمیز»، «مادربزرگت را از اینجا ببر» و «آخرین موی سیاه من»
کتاب «فرهنگ گفته های طنز آمیز» گردآوری و تدوین رضی هیرمندی را انتشارات فرهنگ معاصر منتشر کرده است.
منتخبى از گفته هاى طنزآمیز نویسندگان، هنرمندان، سیاستمداران و مشاهیر جهان به دو زبان انگلیسى و فارسى. برگرفته و ترجمه از چندین منبع معتبر. با موضوعات گوناگون همچون زندگى، عشق، مرگ، دین، سیاست و سیاستمداران، پول، زنان، فقر و ثروت، جنگ و …
خود هیرمندی در مقدمه کتاب آورده است: «وقتی قرار است کتابی گفته های طنزآمیز را در قالب جامع «فرهنگ» گرد هم آورد، برای نویسنده یا گرد آورنده چاره ای نمی ماند مگر آن که در برابر انواع و اقسام بلایای زمینی و آسمانی، مهمترین سپر بلای کتاب را همین آراسته بودن آن به زره طنز بداند! چرا که گستردگی مباحث مطروحه، تمامی خوانندگان عزیز و نظرسنجان اهل تمیز اعم از مرد و زن و غیره(!) را شامل می شود و اگر قرار باشد از خواندن گفته های کتاب، بر خاطر هر صاحب شغل و حرفه ای و دارنده هر جنس و صفتی گرد ملالی بنشیند و هر کس (خدای ناکرده!) در آینه طنز نقادانه کتاب چهره خود را نیز ببیند، گردآورنده نیز خود ناچار است به خیل عظیم مدعیان بپیوندد!او در پیشگفتار به دو منبع فرهنگ گفته های طنزآمیز آکسفورد و فرهنگ گفته های طنزآمیز پنگوئن که مطالب کتاب برگرفته از آنهاست اشاره کرده است.تنظیم موضوعات کتاب به ترتیب الفبایی در فهرست، به خواننده امکان دستیابی به مطالب مورد علاقه او را می دهد و نیز او را با ترکیب بندی موضوعات گرد آمده در این فرهنگ آشنا می سازد.
برخی بخش های کتاب را با هم مرور می کنیم:
* این مرد نمی تونه آواز بخونه. تو دنیا تنها سیاهیه که ریتم سرش نمی شه (محمدعلی کلی)
* من کاملاَ طرفدار آزادی بیانم، به شرط آنکه شدیداً تحت کنترل باشد (آلن بنت)
* دزدیدن از یک نویسنده سرقت ادبی است اما اگر از چند نویسنده بدزدید اسمش می شود تحقیق! (ویلسون میزنر)
* اثر کلاسیک اثری است که همه کس آرزو می کند خوانده باشد اما هیچ کس نمی خواهد بخواندش. (مارک تواین)
* عقل سلیم متاعی است که بهتر از هر چیز در دنیا توزیع شده است. زیرا همه فکر می کنند به اندازه کافی از آن بهره مندند. (رنه دکارت)
کتاب آخرین موی سیاه من را ژان لویی فورنیه نوشته و ناصر ضرابی ترجمه و انتشارات آبی آن را روانه بازار نشر کرده است.
ژان لویی فورنیه، نویسنده طنزنویس فرانسوی است و برنده جایزه «فمینا»ی فرانسه. آخرین موی سیاه من نیز با درونمایه ای طنز نوشته شده و در آن توصیه هایی برای کسانی که تنها یک تار موی سیاه برایشان باقی مانده می کند.از دیگرکتابهای معروف این نویسنده میتوان به رمان «پدرم هیچگاه کسی را نکشته» اشاره کرد. این رمان درباره کودکیهای فورنیه است و وی همچنین آن را به پدر خود پل امیل فورنیه تقدیم کرده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
«برای خاموش کردن ۶۰ شمع روی کیک تولدم، باید چندین بار فوت می کردم. همه پشت سرم لبخند می زنند. فکر می کنم که آنها سربه سرم می گذارند. هنوز نمی توانم باور کنم که ۶۰ساله شدم. هر چند ۶۰سال مهلت داشتم که خودم را برای چنین روزی آماده کنم. من، هرچه بیشتر می گذرد، جشن های تولد، به خصوص مال خودم را، کمتر دوست دارم. به هیچ هدیه ای احتیاج ندارم، همه چیز دارم و برایم سخت است که به یک آدم بد سلیقه بگویم «چه هدیه قشنگی!» کشو کمد پر از کراوات هایی است که هرگز استفاده نخواهم کرد. کاش همه می رفتند، می خواهم بروم بخوابم. من شیرینی دوست ندارم، نوشیدنی ولرم است و از تعارف شنیدن وحشت دارم. …»
کتاب مادربزرگت را از اینجا ببر نوشته دیوید سداریس با ترجمه پیمان خاکسار بود که از سوی انتشارات زاوش منتشر شده است.کتاب حاوی ۱۱ داستان کوتاه از نویسندهی طنزنویس آمریکایی است. پیمان خاکسار پیشتر از سداریس کتاب “بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم” را ترجمه و منتشر کرده بود که با استقبال مخاطبان و منتقدان نیز مواجه شد. او در این داستان ها زندگی و تجربیات شخصیاش را یک مجموعه داستان کوتاه که در آن نویسنده با زبان طنز به بیان بخشی از اتفاقاتی که در گذشته آنها را تجربه کرده است می پردازد. این نویسنده و طنزپرداز آمریکایی، همانطور که از نامش پیداست, پدری یونانی تبار داشته است که در برخی از این داستانها و به خصوص داستان مادربزرگت را از… به خانواده پدری اش اشاره می کند. داستانهای این مجموعه خوشخوان و روان هستند و می توانند لحظاتی لبخند و حتا خنده را با لبانتان آشتی دهد.
بخشی از کتاب :
اولین داستان کتاب با عنوان «طاعون تیک» با این جملات آغاز میشود:
«وقتی معلم گفت که باید مادرم را ببیند دماغم را هشتبار به سطح میز مالیدم.
پرسید: “این یعنی باشه؟”
طبق محاسباتش من سر کلاس او بیست و هشتبار از روی صندلیام بلند شده بودم. “مثل کک هی میپری بالاپایین. دو دقیقه سرم رو برمیگردونم زبونت را میچسبونی به کلید برق. شاید جایی که ازش اومدی این کار رسم باشه، ولی سر کلاس من کسی دمبهساعت بلند نمیشه تا به هرچی که دلش خواست زبون بزنه. اون کلید برق مال خانم چستناته و دلش میخواد خشک باشه. دوست داری من بیام خونهتون و زبونم را بچسبونم به کلیدهای برق شما؟ خوشت میاد؟”
سعی کردم او را در حال انجام این کار تصور کنم ولی کفشم مرا به خود میخواند …»
طاعون تیک: پسربچه ای که فرامین صادر شده از مغزش را انجام می دهد؛ ذهنی که صاحبش را یک لحظه آرام نمی گذارد و دکمه ای برای خاموش کردنش در دسترس نیست. فرامینی نظیر لیس زدن کلید چراغ های کلاس درس, فشار دادن دماغ به در یخچال و کاپوت ماشین (چه نوستالژیک!!), کوبیدن پاشنه کفش به پیشانی و کلی تیک دیگر… لذت جایی در این فرایند نداشت, باید این کارها را می کردم چون هیچ چیز بدتر از اضطراب ناشی از انجام ندادن شان وجود نداشت.
مادربزرگت را از اینجا ببر : ابتدا توصیف زندگی مادربزرگ پدری راوی در آپارتمانی بسیار کوچک که اصلن شبیه آپارتمان نیست و به قول راوی, زندگی سگشان به کودکی پدرش شرف داشته است! خانواده پدری راوی از مهاجران یونانی بوده اند و این مادربزرگ ظاهرن هیچ تغییری نکرده است (با توجه به حفظ سنن و عادات و…) بعد از این همه سال, انگلیسی را هنوز خوب حرف نمی زند و بعد از گذشت ۱۱ سال از ازدواج پسرش هنوز به عروسش می گوید “اون دختره” و او را مستقیم مخاطب قرار نمی دهد و البته سایه یکدیگر را با تیر می زنند…خوشبختانه مادربزرگ یونانی در شهر دیگری است اما به واسطه تصادف و شکستگی لگن, این مادربزرگ به خانه آنها وارد می شود و خب حتمن می دانید که با این اوصاف چه موقعیت طنزی پدید می آید.
غول یک چشم : پدری که وظیفه خودش می داند که همواره بچه هایش را از خطر بترساند… تا حالا از این زاویه به مضحک بودن رفتارمان نگاه نکرده بودم!
دیکس هیل : راوی وقتی در کلاس هفتم است برای کار مجانی و عام المنفعه به تیمارستان دیکس هیل می رود…
حشره درام : در پی حضور یک بازیگر جهت الهام بخشی به دانش آموزان در کلاس نهم, راوی و دوستش به موضوع نمایش و بازیگری علاقمند می شوند و…
دینا : پدر عقیده دارد که هیچ چیز به اندازه کار بعد از مدرسه شخصیت آدم را نمی سازد و لذا پول توجیبی را قطع می کند و راوی و خواهرش به کار در کافه تریاها مشغول می شوند
این کتاب مجموعه ای است منتخب که مترجم (پیمان خاکسار) از کتابهای مختلف این نویسنده آمریکایی برگزیده است.
مختصری درباره نویسنده : دیوید (ریموند) سداریس متولد ۲۶ دسامبر ۱۹۵۶ یک نویسنده ، کمدین و برنامه ساز رادیویئ امریکایی است. از سمت پدری نسب به یونان می برد . پدرش ارتدوکس بود و مادرش پروتستان .او دومین بچه از شش بچه والدین خود است.
زندگی حرفه ای : ازسال ۱۹۹۲ با پخش سراسری برنامه های رادیویی شهرت یافت و درسال ۱۹۹۴ اولین مجموعه خاطره گویی و داستانهای کوتاه خودرا منتشر کرد . کتابهای او در سالهای اخیر جزو پرفروش ترین کتابها در سراسر دنیا قرار گرفته است. اغلب طنزهای دیوید سداریس درباره خود او و پیرامون زندگی خانوادگی او ، دوران مدرسه متوسطه ، هم چنین تبار یونانی اش ، مشاغل، تحصیلات،مصرف مواد مخدر ، رفتار وسواسی و زندگی او در فرانسه ، لندن و نواحی جنوبی انگلیس است. تمامی طنزهای این نویسنده شبیه داستان هستند و وی آنها را درباره زندگی خودش نوشته است.او یکی از طنزپردازهای شناخته شده آمریکاست و در آثارش هیچ ترحمی نسبت به خود و خانوادهاش ندارد. به همین دلیل با اطمینان نمیتوان گفت که این داستانهای کوتاه ، کاملا اتوبیوگرافیک هستند. البته از نظر حجم، خیلی هم کوتاه نیستند. یعنی مطالب این کتاب essay هستند که ما به آنها داستان کوتاه میگوییم. سداریس اکنون ساکن لندن است و میگوید: «زندگی در لندن هر روز من را شگفتزده میکند و من حالا دیگر حتا خودم هم نمیدانم چهقدر از این ماجراهایی که روایت میکنم، واقعی هستند و سر خودم آمدهاند و چهقدرشان خیالبافی من است»
تاکنون از وی دو اثر هردو توسط پیمان خاکسار به فارسی ترجمه و منتشر شده است ” بالاخره یه روز قشنگ حرف می زنم ” و” مادربزرگت رو از این جا ببر ”
امید وارم از خواندن این کتابها لذت ببرید ولحظات پر خنده ای را سپری کنید .
سلام و احترام و خسته نباشید خدمت شما عزیزان خندوانه ای
بنده کتابی دارم که برای معرفی بنظرم مفید است و برای ارائه باهاتون همکاری میکنم.
سلام درویش هستم شاعر و ترانه سرا دو کتاب مجزا دارم میخواستم بدونم چجور میشه اونا رو به برنانه و مهمانان شما هدیه کرد