نامه های ونسان ونگوگ به برادرش تئو؛ دربارهی کتاب ونگوگ
کتاب “ونسان ونگوگ” نوشته ی هربرت فرانک، کتابی است که سرگذشت، حالات و روابط نقاش بزرگ، ونگوگ را شرح میدهد. این موارد در قالب نامه های ونسان ونگوگ به برادرش تئو به تحریر در آمده است. همچنین گفته هایی از روانشناسان و جامعه شناسان، برای تطبیق حالات هنرمند آورده شده تا علت وقوع اتفاق ها و رفتارها ریشه یابی شود. در ادامه با مروری بر نامه های ونسان ونگوگ با نت نوشت همراه باشید.
بیشتر بخوانید: ۷ هنرمند بنام که از بیماری های روانی رنج می بردند!
نامه های ونسان ونگوگ به برادرش تئو
در ابتدای کتاب نامه های ونسان ونگوگ به کودکی ونسان پرداخته میشود. قبل از تولد ونسان ونگوگ ، در ۳۰ مارس ۱۸۵۲، نوزادی مرده به دنیا میآید. این پسر با اسم ونسان ونگوگ نام گذاری میشود. پس از کنار آمدن با این واقعه وحشتناک و عذاب آور برای خانواده ی ونگوگ، دقیقا یک سال بعد با اختلاف یک روز، مادر فرزندی دیگر به دنیا میآورد و تصمیم بر آن میشود که به یمن این تصادف، نام این فرزند هم ونسان گذاشته شود. مادر و پدر این نوزاد را فرزند بازگشته از سوی خدا میدانند و از اینکه خداوند پسر از دست رفته شان را به آنها دوباره بخشیده سرشار از شادی میشوند. در نهایت ناخودآگاه هویت ونسان را هویتی مستقل به عنوان فردی مستقل قلمداد نمیکنند؛ بلکه نوزاد تازه به دنیا آمده را همان ونسان قبلی خود میبینند. یکی از عللی که ونسان ونگوگ نقاش در زندگی خود اختلالات روانی دچار میشود میتواند همین عدم تشخیص فردیت او توسط والدین باشد که ناخودآگاه از نوزادی و کودکی روی او تأثیر گذاشته است.
بیشتر بخوانید: مروری بر زندگی ونسان ونگوگ ؛ شور زندگی به روایتِ یک جوان پست امپرسیونیست
ونسان ونگوگ در جوانی کار عموی خود یعنی تجارت آثار هنری را ادامه میدهد. ۷ سال به همین کار مشغول است و در نهایت به مرور رفتارهای ناشایستی در مقام فروشنده ی آثار هنری از او سر میزند. در نتیجه از گالری اخراج میشود. پس از این اتفاق ونسان از شغل پیشین خود متنفر میشود و در نامه های ونسان ونگوگ به برادر کوچکتر، سعی میکند او را از این تجارت منصرف سازد و به روی آوردن به نقاشی تشویق کند.
خانواده ونسان ونگوگ خانواده ای مذهبی بودند. پدر او کشیش و واعظ اما کاملاً اعتدال گرا بود. در نتیجه روی آوردن ونگوگ به مذهب در برهه ای از زندگی اش نمی تواند ریشه در خانواده و اتمسفر زمان کودکی او داشته باشد . اما در نهایت ونسان ونگوگ به اعتقادات مذهبی روی میآورد و به قصد کشیش شدن به کلیسا راه پیدا میکند. در این برهه ی زمانی نامه های ونسان ونگوگ امههایی که به تئو مینویسد حاکی از رضایت او هستند. او معتقد بود انسان برای هدفی به دنیا پا نهاده است و آن هدف خوشبختی نیست. دشواری و ذلت وظیفه محسوب میشود و انسان برای تأثیرگذاشتن بر دنیا مجبور است خود را از میان ببرد. با این حال معتقد بود به سعادت رسیده است و نور خوشبختی را در روزهای خود میبیند. در این دوره، ونسان مرزها ی میانه روی را در مذهب رد میکند و به دنیای توهم پا میگذارد. به جای موعظه و راهنمایی با تهدید و تحکم سخنان را به زبان میآورد.در نتیجه ی اعمالش هنجارها به ناهنجاریها و عادت ها به نبایدها تبدیل شدند. او سعی داشت از پدر تقلید کند و اعتدال را سرلوحه کار خود قرار دهد. همچنین برادر کوچک خود را از افراط منع میکرد اما در نهایت نتیجه ی وعظ مطلوب درنیامد. انتهای این ملغمه، کناره گیری از دین و به دنبالش خصومت با پدر را به دنبال داشت.
بیشتر بخوانید: مروری بر زندگی عباس کاتوزیان نقاش رئالیست و فیگوراتیو معاصر
از تجربه های عاشقانه ی ونسان، نامه ای موجود نیست. با اینکه تئو را محرم تمام اسرار خود میدانست اما تئو و همسرش شکست عاطفی را از تغییر خوی او متوجه شدند نه مکاتبه. پس از شکست های پیاپی در رابطه ی عاطفی، کسی همراه ونسان نمیشود و رفتار او به زعم تمام خویشان و خانواده بی نزاکتی تلقی میشود. این شکست ها، او را از تعهد و منطق بیرون میآورد. این زمان، زمانی است که ونسان ونگوگ با فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم میکند، تحمل او برای همه غیر قابل تحمل است و با کمک های نقدی تئو روزها را میگذراند. سفارشاتی که در نقاشی میگیرد به شکل متفاوتی از خواسته ی سفارش دهنده تحویل داده میشوند و مخالفت با ونسان، پافشاری او بر نظرش را هرچه بیشتر میکند. پافشاری بر سر اینکه ونسان راه درست را میداند و در همان راه قدم میگذارد.
سرزنش های اطرافیان و یا دلسوزی های تئو مبنی بر تنبلی و سربار بودن او بر خانواده اش، به او سخت میآید. چرا که سخت معتقد است برای کاری آفریده شده اما نمی فهمد آن کار چیست پس دست از کار میکشد چون علم و توانایی آن کار را ندارد. این دست شستن از کار به معنی تنبلی و وارستگی نیست. اما در آخر در این شرایط تصمیم میگیرد دوباره طراحی را از سر گیرد و حتماً به موفقیت برسد.
هنگامی که ونسان ونگوگ به پاریس رفت بی میل مینمود اما درواقع بحث داغ نقاشی پاریس کششی برای او داشت. هنگام ورود او سبک امپرسیونیسم دیگر در اوج سیر نمیکرد. ونسان آثار نقاشان بزرگی چون “پیسارو”، “سزان”، “مونتی چلی” و “گوگن” را از نزدیک مشاهده کرد و از هرکدام درس هایی آموخت. بحث رنگ و به کارگیری آنها برای ونسان بااهمیت مینمود و وقتی میدید افرادی مثل “سزان” به همان نتایجی در به کار گیری رنگ ها رسیده اند که او میرسیده، به وجد میآمد. اما در خلال رویارویی با نقاشان، علی رغم احترامی که برای آنها و کارشان قائل بود، حالات پرتنشش از بین نرفت و همان خوی خشمگین را حفظ کرد. او در مراحلی از زندگی اش دچار مازوخیسم و پریشانی بود اما وقتهایی هم وجود داشت که این خودآزاری به دیگر آزاری منتهی میشد. نحوه ی برخورد و منش ونسان دل آزردگی و دشمنی دیگران را برایش به همراه میآورد.
بیشتر بخوانید: فیلم At Eternity’s Gate ساختهی جولین اشنابل؛ در آستانهی خیال و ابدیت
هنگام مهاجرت به آرل، ونسان به هیچ وجه شرایط مناسب و قابل قبولی نداشت. از هر نظر ضعیف و ناتوان بود اما با ورود به آرل، کار و نقاشی مثل اعتیاد بر جان او افتاد و با سرعتی چندبرابر قبل به نقاشی ادامه داد. سرعت دست او و شرایط آب و هوایی منطقه ی بادخیز آرل، آثار ونسان را همیشه در حال حرکت، چرخش و لرزش نشسان می داد. همین روحیه به الگویی برای باقی کارهایش تبدیل شد مبادا از سپری شدن لحظات جا بماند و حسی که آن لحظه با دیدن سوژه به او دست می داد از بین برود. همین روند کم کم به خطای دید و توهم تبدیل شد. اما راه خود را ادامه داد تا به جایی که خودش با اعتماد به نفس کارهایش را به نمایش میگذاشت. تشویق دیگر نقاشان به خصوص گوگن در روند کاری او بی تأثیر نبود.
علت خودکشی او مشخص نیست اما تنهایی ها، غلبه ی طبیعت، وضع نابسامان جسمی و توهمات در آسیب رساندن او به خود بی تاثیر نبوده اند. آثار این نقاش مثل خیلی از هنرمندان دیگر، بعد از مرگش به دنیای هنر والا و معتبر راه یافتند.
سلام میشه کمک کنید این کتاب رو برای خریدن پیدا کنم خیلی خیلی خیلی مهمه
با سلام من هم در جستجوی تهیه این کتاب هستم چنانچه موفق به تهیه کتاب نشدید لطفا به من ایمیل بزنین
rparishan@yahoo.it