سینمای تئو آنجلوپولوس با نگاهی به فیلم نگاهِ خیرهی اولیس، رویاهایت را ناتمام بگذار، باید برویم
تئو آنجلوپولوس یکی از نوابغ سینمای جهان، وارث این فرهنگ و هنر غنی است. فیلمسازی که با نگاه ویژه اش به شاعر سینما معروف است. فیلمسازی که در همه ی آثارش مولفه ها و المان های مشخصی دارد و پیوند عمیق و سلسه واری در کارهایش مشهود است. این که ماحصل فرهنگ، هنر، ادبیات و تاریخ غنی و محکمِ یونان؛ سینمایی باشد بس غنی و معناگرا، جای تعجب نیست! بدیهی است این پشتوانه های محکم و بنیان های فکری قوی، سینمایی انقدر تر و تمیز تحویل دنیا بدهند.
تو این همه راه رو برای چیزی اومدی که همه فکر می کردن نابود شده، یا ایمانت خیلی قویه …یا خیلی نا امیدی!
شاخص های فیلم های تئو آنجلوپولوس :
سفر :
در اکثر کارهای تئو آنجلوپولوس شخصیت های فیلم، سفری را تجربه می کنند. سفری که به شدت روی کاراکترها تاثیر دارد. عنصر سفر اساسِ فیلم نگاه خیره ی اولیس است، که در واقع اسم فیلم “یولیسس/اولیس” هم، برگرفته از ایلیاد و اودیسه ی هومر است. (اولیس قهرمانی که به ناچار از وطنش دور می ماند.)
سکوت :
یکی از اساسی ترین شاخص های سینمای تئو آنجلوپولوس ، سکوت است. سکوت های طولانی و سنگینی که فضاهای سرد و غمگین فیلم هایش را عمیق تر می کند و تنهایی هرچه بیشتر کاراکترهایش را به نمایش می گذارد.
تنهایی :
تنهایی، از شاخص های دیگر سینمای تئو آنجلوپولوس است. بسیاری از کاراکترهای آثار او، می خواهند روابط گرمی را بوجود بیاورند؛ ولی نقاط اتصال رابطه ها از بین رفته و شخصیت ها با تنهایی، بی خانمانی و عدم تعلق به یک دیار مواجه می شوند و در غربت ایزوله می شوند.
الگو ها و اسطوره های یونان :
تئو آنجلوپولوس خیلی خوب و دقیق اساطیر یونانی را وارد فیلم هایش می کند و با توجه به زمان، شرایط و فضای موجود، اساطیر را آداپته شده نشان می دهد. نمونه اش فیلم نگاه خیرهی اولیس که در واقع بر گرفته شده از کاراکتر اولیس یا اودیسه در ایلیاد و اودیسه ی هومر است و هر دو کاراکتر به اجبار از وطن دور می شوند و تبعید می شوند.
در تمامی فیلم های آنجلوپولوس، نشانگان یکسانی وجود دارد که در واقع امضای پررنگِ او بر سینماست. سینمای منحصر به فرد و تکرار ناشدنی.
نگاهِ خیره ی اولیس، به سال ۱۹۹۵
نگاه خیره ی اولیس، داستان کارگردانی است که پس از ۳۵ سال زندگی در آمریکا، به زادگاهش بازگشته تا اکران فیلمش را در وطن ببیند ولی در اصل برای پیدا کردن ۳ حلقه فیلمی آمده است که از اولین فیلم های ساخته شده در یونان اند و توسط دو برادر گرفته شده است. او برای یافتن فیلم ها دوباره مجبور می شود زادگاهش را ترک کند و سفری اجباری را آغاز کند. سفری سخت از یونان به رومانی، بلغارستان، بلگراد و…
تمامن فیلم حول محور جستجوی کارگردان برای یافتن ۳ حلقه فیلم می چرخد. در واقع ۳ حلقه ی فیلم، درگاهی است برای ورود به نگریستن به انسان؛ گمگشتگی انسان، جست و جوی هویت، فراموش شدگی و از خود بیگانگی انسان معاصر و هر آنچه که به انسان معنا می دهد و هر آنچه که انسان به آن معنا می دهد.
نام فیلم همان طور که اشاره شد، بر می گردد به کاراکتر اولیس قهرمان افسانه ای یونان در ایلیاد و اودیسه ی هومر، که در واقع سهم زیادی برای نجات و بقای وطنش را داشته است و طی حوادثی به اجبار از وطنش دور می شود. در اینجا هم کاراکتر اصلی که بعد از سال ها به وطنش برگشته، مجبور می شود وطنش را ترک کند و سفر آغاز کند، سفری که در واقع جست و جوی او برای یافتن هویت گمشده ی انسانی است.
تئو آنجلوپولوس در نگاه خیره ی اولیس کاراکترهایی خیالی می سازد (برادران ماناکیس که در واقع، کاراکتر اصلی به دنبال فیلم های آن هاست) با پیشه ی معین، جغرافیای معلوم و کل داستان روی همین کاراکترها پایه گذاری می شود.
کاراکتر اصلی فیلمسازی است که برای پیدا کردن ۳حلقه فیلم برادران ماناکیس، سفری را آغاز می کند و این سفر به نوعی سفر درونی را شکل می دهد.
در بالا اشاره شد، سینمای آنجلوپولوس شاخص هایی دارد که در تمامی فیلم هایش دیده می شوند. از المان های او آوارگی و تنهایی است که در نمای پیاده شدن کاراکتر اصلی از ماشین، در حالی که به او گفته می شود فیلمش سر صدای زیادی به پا کرده و شهر را به هم ریخته است کاملا حس می شود. کارگردان منتظر است تا شهرها را رد کند و به وطنش برسد. چیزی که در این نما مشهود است، آوارگی و تنهایی هنرمند است، هنرمندی که در خانه اش جایی ندارد.
شاخص دیگر، سفر است. سفری بیرونی و درونی که در داستان و برای کاراکتر اصلی رخ می دهد. در اینجا هم کارگردان سفری را آغاز می کند و از چند کشور می گذرد برای دست یابی به خواسته اش و در هر کشور، سفر درونی او هم شکل می گیرد. و نکته ی مورد اهمیت در اینجا، عنصری به نام زن است که در هر سفر به شکلی ظاهر می شود. در هر سفر زنی همراه با کاراکتر می شود و کم کم محو می شود. به تعبیری عنصر زن در فیلم نماد چیزی است که در نهایت تجزیه می شود و نابود می شود از دیدگان محو می گردد.
نمای مهم و بی نظیر دیگر در فیلم، نمای حمل مجسمه ی لنین است. مجسمه ای عظیم و ترسناک ولی ترک خورده که روی کشتی قرار داده شده و کاراکتر اصلی هم در همان کشتی نشسته است و کشتی خود تبدیل می شود به انتقال دهنده ی شکست خوردگان و آوارگان. (لنین و هنرمند) مجسمه ی لنین که عظمتش سکوت عمیقی می آفریند و انگشت اشاره اش حالت دستوری دارد ولی در واقعیت پوسیده است و ترک خورده است، درست مثل افکار پوسیده و تکه تکه شده ی کمونیستی و هنرمند تنها و آواره ای که روی کشتی هم زیر مجسمه ی لنین قرار گرفته است و مجوز ورودش به کشور مورد نظر، لنین است.
نمای تاثیرگذار بعدی، نمای شبی است که کاراکتر اصلی به زادگاهش بازگشته است و در فضای عمومی شهر فیلم او اکران شده است. مردم شهر به دو دسته شده اند. گروهی مذهبی که در کلیسا مشغول دعا می باشند و گروهی که تغییر می خواهند و زیر باران در خیابان فیلم را نگاه می کنند. در شهر هیچ وحدتی وجود ندارد و دوگانگی دیده می شود و این فقدان وحدت میان انسان ها را نشان می دهد. عدم وحدتی که دوگانگی یا چندگانگی را به وجود می آورد و بعد تر جنگ و ویرانی. مرزی که خشونت به بار می آورد. همان طور که اسلاوی ژیژیک در کتاب خشونت می گوید: از همسایه ات بترس.
نگاه خیره ی اولیس داستان آدم هایی است که دائمن در تاریخ تکرار می شوند (از اولیس تا کارگردان). داستان جنگ هایی که از اسطوره ها و تاریخ کهن وجود داشته اند و امروز هم وجود دارند. جنگ هایی با محتوا و الگوی مشابه و تکرار شونده در عرصه های مختلف. جنگ همیشگی است و یافتن فیلم ها که هدف اصلی قهرمان داستان است نیز کمکی به صلح و آرامش نمی کند، زیرا جنگ زندگی انسانی را نابود کرده است.
فیلم به نوعی حکایت گذر از مرزها و تاریخ هاست. از اسطوره ی اولیس تا واقعیت تجزیه شدن بالکان. از سردرگمی اولیس در بعد از جنگ تروی تا سردرگمی و گم شدن کاراکتر اصلی فیلم و در معنای کامل تر، تا گمگشتگی انسان امروزی در سرزمین های واقعی و جنگ زده.
در واقع فیلمهای آنجلوپولوس، دارای بن مایه های اجتماعی و سیاسی اند و مستقیمن با تاریخ سیاسی یونان و اروپا ارتباط دارند. سینمای آنجلوپولوس حول محور هجرت، تبعید، آوارگی، هویت، مرزهای جغرافیایی، انزوا و اندوه روشنفکران می چرخد. کاراکترهای فیلم هایش، انسانهای تنها و گمگشته ای اند که دنبال هویت گمشده و بازشناسی اند و به این منظور سفری را آغاز می کنند. سفری که از شاخص های اصلی فیلم های تئو آنجلوپولوس است و در تمام آثارش شخصیت ها، با شروع سفری واقعی؛ سفری ذهنی، پر رنج و حسرت بار به درون را هم استارت می زنند.
تئو آنجلوپولوس را شاعر سینما می دانند. سینمای او، سینمایی خردمندانه و فلسفی است. سینمایی که با ریتم کند، برداشت های طولانی، حرکتهای آرام، سکوت ها و نماهای بکر طبیعی اخت شده است. سینمایی خاص برای تماشاگر خاص که تحمل سکوت ها، فضاهای خالی، دیالوگ های کم، تصاویر زیاد و ریتم کند را دارد.