فیلم Avanti! کاری از بیلی وایلدر
فیلم سینمایی Avanti! یا آوانتی فیلمی از بیلی وایلدر Billy Wilder محصول سال ۱۹۷۲ میلادی است. داستان فیلم از این قرار است که پدرِ جک لمون در ایتالیا بر اثر تصادف میمیرد و او باید برای انتقال جسد به آمریکا، وارد ایتالیا شود. به محض ورود لمون به ایتالیا، او با جولیت میلز با دخترِ معشوقهی پدر لمون برخورد میکند و ماجرا دقیقاً از همینجا آغاز میشود. در ادامه با معرفی و تحلیل فیلم Avanti! با نت نوشت همراه باشید.
فیلم Avanti! کاری از بیلی وایلدر
در آغاز معرفی فیلم Avanti! جک لمون با لباس راحتی از هلیکوپتر بیرون میآید و همین تماشاگر را به این فکر میاندازد که فیلم شیطنتهای خاص شخصیت بیلی وایلدر را در مقام کارگردان داراست. با جلوتر رفتن مشخص میشود که لمون آدم سرشناسی است، در حدی که برای تسهیل انتقال جنازهی پدرش نمایندهی وزارت امور خارجهی آمریکا شخصاً وارد عمل میشود.
نخستین دیدار لمون و میلز به عنوان فرزندان زن و مرد کشته شده در تصادف جرقهی شروع ماجرایی است که از همان ابتدا تماشاگر متوجهش میشود. طنز ظریفی در فیلم حکم فرماست، از نوع طنز وایلدی.
بیشتر بخوانید: فیلم Sunset Boulevard ساختهی بیلی وایلدر؛ سوفلهی عاشق امیدوار و سوفلهی عاشق ناامید
نمونهاش دیوار باغیست که پدر لمون با ماشین به آن برخورد کرده و صاحبان باغ از او طلب غرامت میکنند و وقتی که مدیر هتل از جک لمون میخواهد از پرداخت غرامت به آنها خودداری کند، این آدمها اقدام به سرقت جنازهی پدر میکنند.
یا صحنهای که لمون به خاطرش حاضر نبوده پدرش را ببخشد بعدها عین همان واقعه برای خودش رخ میدهد و عکاس سمج ایتالیایی از آنها عکس میگیرد. این اتفاق لمون را در موقعیتی جدید میگذارد از یک جهت آسان نبودن قضاوت دیگران و از جهت دیگر درک کردن شرایط عجیب و غریب پدر.
گفتنی است که فیلم Avanti! در زمان اکران به موفقیت چندانی دست نیافت، هرچند بعدها منتقدان این فیلم را یک جواهر ناشناخته دانستند و از آن تقدیر کردند.
بیشتر بخوانید: فیلم Hugo هوگو کاری از مارتین اسکورسیزی ۲۰۱۱ ؛ “نگاهی به گذشته از دریچه آینده”
“اگر فیلمی خوب باشد، خوب است، و اگر بد باشد، بد است. تمام شد و رفت.”
بیلی وایلدر یکی از درخشانترین چهرههای فیلمسازی هالیوود در عصر طلایی محسوب میشود که ۶ بار موفق به کسب اسکار و ۱۵ بار نامزد این جایزه بود و از این لحاظ یکی از رکوردداران تاریخ سینماست.
وایلدر میگوید:
«فیلم همیشه به عنوان رسانهی کارگردان در نظر گرفته میشود چون کارگردان محصول نهایی را بر روی پرده میبرد. دوباره همان نظریهی مؤلف مسخره، که اعتقاد دارد کارگردان مؤلف فیلم است. اما کارگردان از روی چه چیزی کارگردانی می کند؟ دفترچه تلفن؟ زمانیکه صدا وارد سینما شد نویسندگان اهمیت بیشتری پیدا کردند، اما آنها مجبور بودند دلاورانه بجنگند تا به اعتباری که سزاوارش بودند دست یابند.»
بیشتر بخوانید: فیلم شمال از شمال غربی اثر آلفرد هیچکاک North by Northwest
او اضافه میکند که: «بعد از آن که تعداد بسیاری از پیشخدمتها تبدیل به ستاره سینما شدند، وقتی پای کلاس در میان میآمد یک قحطی واقعی وجود داشت. کسی نبود که واقعا به مدرسه رفته باشد، بتواند کلمات را تلفظ کند، یا شاید حتی بتواند پیانو بنوازد.
ممکن است این فرد یک دختر لاغر و کوچک باشد، اما وقتی او را میبینید، متوجه میشوید که واقعا در پیشگاه موجود خاصی هستید. در این دسته تنها گاربو، هیپبورن و شاید برگمان قرار دارند. این یک کیفیت نادر است، اما خدای من، وقتی پیدایش میکنید آنگاه تفاوت را میفهمید.»
جالب است که او معتقد بود اگر می خواهید حقیقت را به مردم بگویید بهتر است به طنز بیان کنید، وگرنه آنها شما را می کشند.
بیشتر بخوانید: فیلم Volver ساختهی پدور آلما دوار ؛ جهانهای شفاف موازی