ادبیات جهان

مجموعه داستان کوتاه نمی توانم و نمی خواهم نوشته‌ی لیدیا دیویس

نمی توانم و نمی خواهم عنوان مجموعه داستان کوتاه و مینیمال های لیدیا دیویس نویسنده ی آمریکایی است. لیدیا دیویس متولد ۱۵ جولای ۱۹۴۷ است. نویسنده ی داستان کوتاه، رمان، و مترجم زن آمریکایی است. او برنده ی جایزه ی بین المللی بوکر در سال ۲۰۱۳ شده است. او استاد دانشگاه است و ادبیات خلاقه تدریس می کند. کتاب نمی توانم و نمی خواهم پنج فصل دارد. که با شماره از هم جدا شده اند. در هر فصل چندین داستان کوتاه وجود دارد که عناوین مختلف دارند. در مجموع این کتاب حدود دویست و هفتاد و یک صفحه دارد. که در این حدود سیصد صفحه یکصد و نوزده داستان و مینیمال وجود دارد. برخی از داستان های دیویس تنها یک یا دو صفحه هستند. و مینیمال هایش نیز گاهی تنها یک خط هستند.

“ای وای، ما نویسنده ها خیال می کنیم خیلی مبتکر هستیم، اما حقیقت همواره بدتر است.”

نمی توانم و نمی خواهم ؛ اما حقیقت همواره بدتر است.

جمله ی بالا شاید مانیفست تمام نوشته های لیدیا دیویس در این مجموعه باشد. داستان های او در نمی توانم و نمی خواهم شامل برش هایی از زندگی واقعی مردم عادی است. بی این که ماجرا و یا داستان خاصی اتفاق بیفتد. داستان های کوتاه او مانند داستان کوتاه های معمول نیستند و از قواعد معمول پیروی نمی کنند. شخصیت پردازی، ماجرا، تعلیق، گسترش وجود ندارد. سبک به شدت مینی مالیستی است. و در بسیاری از داستان های او در این مجموعه تنها روایت یک زندگی روزمره یک انسان است.

بیشتر بخوانید: رمان شاه بی بی، سرباز نوشته ولادمیر ناباکوف

لحن او صریح، بدون به کار گیری صفت است و آرایه های ادبی را در نوشته های او نمی بینیم. می توانیم بگوییم لحن او در داستان هایش لخت و صریح و ساده است. اما آثار او حاوی درونمایه هایی چون تنهایی، مرگ، نقش محیط و طبیعت در زندگی انسان هاست. در برخی از داستان های او بشر از خود هیچ اراده ای ندارد و بازیچه ی وراثت و طبیعت است. و از این زاویه می توان گفت او در برخی از داستان هایش نگاهی ناتورالیستی دارد.

در نمی توانم و نمی خواهم شاهد نوشته هایی هستیم که با عنوان رویا مشخص شده اند. این نوشته ها با وجود اینکه شامل اتفاقاتی هستند که ریشه در واقعیت دارند اما رئال نیستند و مانند بسیاری از خواب ها و رویاها از منطق پیروی نمی کنند و ماجراها و پایانی به شدت سورئال دارند.

بیشتر بخوانید: رمان لبه تیغ نوشته‌ی ویلیام سامرست

دسته ای دیگر از نوشته ها نیز شامل نامه هایی است که افراد به سازمان ها، ادارات و یا افرادی دارای مشاغل و پست های اداری می نویسند. نامه هایی به بنیاد بورسیه، خدمات پس از فروش کالا، کارخانه ی تولید آب نبات نعنایی، مدیر هتل هستند. افرادی که نویسنده های این نامه ها هستند در اثر ماجرا و اتفاق پیش پا افتاده ای روال عادی زندگی شان مختل شده و بهم می ریزد. گاهی یک اتفاق کوچک و پیش پا افتاده در زندگی این افراد تاثیر بزرگی می گذارد. به عنوان مثال در داستان نامه ای به شرکت آب نبات نعنایی، زنی پس از فکر کردن بسیار به خرج و مخارجش آب نبات نعنایی می خرد. بعد متوجه می شود که وزن و تعداد آب نبات ها روی جعبه با وزن و تعداد واقعی آن ها متفاوت است. و حالا احساس می کند سرش کلاه رفته است و این موضوع نمی گذارد او به راحتی بتواند به زندگی خود ادامه بدهد. و یا در نامه ای به مدیر هتل املای اشتباه کلمه ای در منوی غذا فکر او را مشغول می کند و در نامه ای به مدیر هتل سعی در اصلاح آن دارد.

با وجود اینکه داستان های مجموعه نمی توانم و نمی خواهم شامل زندگی روزمره و عادی مردم معمولی است اما نگاه نویسنده به این شخصیت ها و ماجراهای عادی عجیب و غریب و دور از ذهن و گاه سورئال است. او خود در داستانی به نام نوشتن از زاویه دید خواننده ای اظهار می کند که تخیل اکثر مردم شبیه هم است. و تخیل اکثر مردم چندان جالب نیست و منبعی مشابه دارد و داستان ها و تخیلاتی از این دست دیگر برای مردم و خوانندگان جذاب نیست.

بیشتر بخوانید: تحلیل رمان خاطرات روسپیان سودازده من نوشته گابریل گارسیا مارکز 

این روزها ترجیح می دهم کتاب هایی بخوانم که مطالب واقعی داشته باشند، یا مطالبی که نویسنده اش باور داشته باشد که واقعی است. دوست ندارم از تخیل یکی دیگر حوصله ام سر برود. تخیل اکثر مردم چندان جالب نیست. می توانید حدس بزنید که این فکر و آن فکر را از کجا آورده. پیش از آنکه جمله ای را تمام کنید، آخرش را حدس می زنید. انگار تصنعی در آن نهفته.

با وجود این که درونمایه های مجموعه نمی توانم و نمی خواهم شامل زندگی روزمره، مرگ و اتفاقات نه چندان خوشایند است اما در تمام داستان ها طنز وجود دارد. هم طنز در لحن و هم در موقعیت در تمامی این داستان ها وجود دارد. طنزی که گاهی گروتسک است. و گاه لیدیا دیویس نگاهی پارودیک به زندگی افراد مختلف دارد. او حتی در داستان آخر با زندگی و نام خود شوخی می کند. و در غالب نامه ای به رئیس انجمن مشاهیر آمریکایی به انتقاد از جوائز می پردازد.

بیشتر بخوانید: رمان پاییز پدرسالار نوشته گابریل گارسیا مارکز

لیدیا دیویس استاد دانشگاه است و ادبیات خلاقه تدریس می کند. او به خاطر ترجمه ی آثار مشهور فرانسه مانند مادام بوآری نوشته ی گوستاو فلوبر و در جستجوی زمان از دست رفته نوشته ی مارسل پروست به زبان انگلیسی نشان شوالیه ی ادبیات را دریافت کرده است. از او چندین اثر به فارسی ترجمه شده است. مجموعه داستان های کوتاهی چون قصه ی کوتاه زندگی واسیلی و کافکا شام می پزد از مجموعه داستان های ترجمه شده ی او به فارسی است.

اديسه عسكری

اديسه عسكری هستم، رويايی دارم و كوشش مي كنم شايسته ی آن باشم. ادبيات می خوانم و می نويسم

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا