رمان قول نوشتهی فردریش دورنمات
فردریش دورنمات نویسنده سوییسی است که در گسترهی نوشتن، نمایشنامه هایش بیشتر باعث شهرت جهانی او شدند، نمایش نامه هایی مثل: آقای میسی سی پی، ملاقات با بانوی سالخورده، فیزیکدانها و… . دورنمات علاوه بر نمایشنامه، رمانهای ارزشمندی هم خلق کرد که در بین اهل فن اعتبار و جایگاه ویژهای پیدا کردند. در ادامه با معرفی رمان قول The Pledge: Requiem for the Detective Novel از فردریش دورنمات با نت نوشت همراه باشید.
رمان قول نوشتهی فردریش دورنمات
فردریش دورنمات Friedrich Dürrenmatt در دنیای ادبیات بخصوص در ژانر پلیس-جنایی از اهمیت والایی برخوردار است و در مرور ادبیات جنایی نام فردریش دورنمات را همواره در کنار پیشروان ادبیات جنایی مدرن میبینیم.
دورنمات ۵ رمان در ژانر پلیسی-جنایی نوشت که ۳ تا از آنها به فارسی نیز ترجمه شده است. از میان ۵ اثر دورنمات اما، رمان قول جایگاه و اعتبار دیگری دارد. به تعبیری میتوان گفت رمان قول در واقع چکیدهی افکار و بینشها و جهان بینیهای دورنمات راجع به این ژانر است.
فصل آغازین رمان قول The Pledge: Requiem for the Detective Novel در واقع پیش درآمدی است بر تفکرات و انگاره هایی که قرار است در سرتاسر اثر به تصویر در آید. بعد از این فصل تماما رمان قول در پی اثبات موضوعاتی است که در همین فصل مطرح میشود.
داستان رمان قول از این قرار است یک دختربچهی ۹ ساله به طرز فجیعی در یک ناحیهی جنگلی در اطراف روستایی در سوئیس به دست یک قاتل زنجیرهای کشته شده است و ماتئی بهترین بازرس پلیس که در آستانهی بازنشستگی و سفر به اردن است مسئولیت این پرونده را بر عهده میگیرد و به مادر دختر قول میدهد تا قاتل را پیدا کند حتی اگر تبعات این کار از دست دادن شغل و حرفهاش باشد.
بیشتر بخوانید: رمان چشم نوشتهی ولادیمیر ناباکوف، همگی پوچی و بی حوصلگی است!
راوی داستان رمان قول در واقع نویسندهی داستانهای پلیسی است که بعد از یک سخنرانی در همین مقوله، با بازرسی بازنشسته آشنا میشود. بازرس انتقاداتی بر این نوع رمان مطرح میکند. از دید بازرس، واقعیت چیز دیگری است. بازرس و نویسنده هم مسیر میشوند و بازرس در طی راه داستانی را برای نویسنده از یک مورد واقعی تعریف میکند و در نهایت تعبیرش از واقعیت را مطرح میکند.
در نهایت. نویسنده، به عنوان راوی، داستانی را که بازرس نقل کرده است مینویسد و مطابق چهارچوبهای مشخص نگارش، آن را تبدیل به یک داستان میکند. نکته این جاست که راوی، داستان را طبق مشاهدات خود و چیزهایی که از بازرس شنیده است، به شکل نقل قول آن هم مستقیم روایت میکند.
این در حالی است که خود کاراکتر بازرس هم در خیلی از صحنهها حضور نداشته است و آن قسمتها را بر اساس شنیده هایش و گزارشهای جمع آوری شده، تعریف میکند. ولی در بعضی از این بخش ها، عین دیالوگهای مستقیم مطرح میشود.
بیشتر بخوانید: رمان ارواح اثر پل استر ، تو برای من همهی دنیا بودی و من تو رو به مرگ خودم تبدیل کردم.
نکتهای که باید راجع به رمان قول آن اشاره کرد، تاکید به عنصر تصادف در اثر است و رفته رفته در مییابیم که بن مایهی اصلی و اساسی رمان قول خودش را نشان میدهد: تصادف. در دنیایی که همه چیز آن بر پایهی تصادف بنا شده و شکل گرفته و با یک متد میشود چند نفر را در یک پروندهی قتل به یک اندازه مجرم دانست، تلاش ریاضی گونه و منطقی به نتیجه نخواهد رسید.
داستان در راستای رسیدن به هدف شامل عناصر گیرایی است. در همان آغاز متوجه میشویم که بر اثر یک گاف و یا بهتر است بگوییم یک اشتباه تکنیکی کوچک از طرف ماتئی، پروندهی قتل در مسیر ویژهای قرار میگیرد، اشتباهی که در آن بارش باران و مرخصی گرفتن یک گروهبان و از این قبیل عناصر سهیم میشوند که اگر همین عناصر نبودند، داستان شکل دیگری میگرفت.
بیشتر بخوانید: رمان زن همسایه اثر شاری لاپنتا ، همیشه پای یک زن در میان است!
پس از این قضیه، حالا یک اشتباه تاکتیکی شکل میگیرد؛ قولی که ماتئی به مادر مقتول میدهد تا قاتل را پیدا کند. با توجه به عناصر کشف نشده و ناپیدا، به صراحت مطرح کردن قول به آن محکمی که یقین را حاصل میشود، یک اشتباه است و نکته جالب این که پیش زمینهی این قول، انصراف معلم از دادن خبر و غیبت کشیش دهکده و مواردی از این دست است که هر کدام اگر اتفاق نمیافتادند، قولی هم داده نمیشد. اشتباه سوم اما قابل هضم نیست، هدف ماتئی جلوگیری کامل از جنایت است، امری که در مدینهی فاسده امکان پذیر نیست.
اشاره شد که عنصر تصادف نقش به سزایی در پیشبرد داستان داشته است و در واقع، ماتئی تلهای هوشمندانه برای قاتل مهیا میکند و با تدارک دیدن این جریان و برای رسیدن به هدف مجبور میشود انسانیت را کنار بگذارد.
ولی نکتهی اساسی اینجا است که در نقشهای که این بازرس کشیده است و نمونهی این شکل نقشهها را در تمام آثار جنایی میبینیم، تصادف اصولا هیچ جایگاه ارزشمندی ندارد. در واقع ماتئی مثل بقیهی بازرسان و کارآگاهان در آثار ادبی نمایان گر عقلانیت بشر در دوران مدرن است.
منطق، عقلانیت و استدلال هایی که هدف آن کوبیدن و پایین بردن ستیز طبیعت با انسان است. اما در این اثر، جهانی که نویسنده خلق میکند حاکی از آن است که عنصر تصادف در زندگی، میتواند خیلی چیزها را تغییر دهد.
یک تصادف به تنهایی میتواند تمام داشته ها، اطلاعات و برنامه ریزیهای عقلانی و منطقی را از بین برد. به طور مثال سالها بعد از قتل و جریانات پیش آمده در رمان، در مییابیم درست زمانی که سعی و کوشش بازرس ماتئی برای به تله انداختن قاتل بسیار بسیار نزدیک به هدف و نتیجه گرفتن بوده است، درست زمانی که قاتل با پای خودش آمده تا در دام بازرس گیر بیفتد، در راه با ماشینش با یک کامیون تصادف میکند و همان جا میمیرد.
درست همین جا و در همین وضعیت است که تمام پیش داوریهای خواننده به یکباره فرو میریزد و پلیس و تمام دم و دستگاهش با تمام تلاشهای بازرسان و نیروهای حرفهای در برابر واقعیت رنگ میبازند. خندهی عصبی و هیستریک پیرزن رو به موت در انتهای رمان، در اصل ضربهی نهایی است که بر تن منطق و عقلانیت سیستم پلیس مدرنِ برخاسته از مدرنیسم مینشیند.
بیشتر بخوانید: رمان بابا لنگ دراز ترانهای از جین وبستر ، قهرمان قصهها و رویای شبانه یک دختر…