سینمای جهان

فیلم MAN ON THE MOON مرد روی ماه کاری از میشل فورمن

یک فیلم کمدی با بازی جیم کری بی شک دیدن دارد. اثر کمدی امریکایی که در سال ۱۹۹۹ به دست میلوش فورمن Miloš Forman ساخته شد MAN ON THE MOON نام گرفت. در این فیلم به لایه‌های مختلف شخصیت یک پسر بچه از دوران کودکی تا بزرگسالی پرداخته می‌شود.  در ادامه با تحلیل فیلم MAN ON THE MOON با نت نوشت همراه باشید.

“من دوست دارم از شما تشکر کنم که فیلم من را می‌بینید.”

فیلم MAN ON THE MOON

مردی روی ماه

فیلم MAN ON THE MOON یا مرد روی ماه اثری کمدی-درام آمریکایی ساخته شده در سال ۱۹۹۹ می‌باشد. فیلم MAN ON THE MOON دربارهٔ زندگی اندی کافمن با بازی  Jim Carrey جیم کری است. این فیلم توسط میلوش فورمن  Milos Forman کارگردانی شده است.

"اندی کافمن" می‌خواهد که ما او را بسان یک جامعه زودگذر ننگریم و برایش تامل کنیم وقت بگذاریم.
“اندی کافمن” می‌خواهد که ما او را بسان یک جامعه زودگذر ننگریم و برایش تامل کنیم وقت بگذاریم.

او نگران این است که از پای صحبتش بلند شویم و بی اعتنا نسبت به حرف هایش صحنه را ترک کنیم. او، از ما و برداشت‌های ما می‌ترسد.

زندگی اجتماعی‌اش را دوست ندارد اما آرزو می‌کند که رفتارهایش را بفهمیم. “اندی کافمن” می‌خواهد که ما او را بسان یک جامعه زودگذر ننگریم و برایش تامل کنیم وقت بگذاریم.

از انسان‌ها دوری می‌کند چرا که همان‌ها عامل انزوای او شده اند. در بچگی برای اسباب بازی هایش اجرای نمایش داشت و همین دلیلِ نگرانی و ناراحتی والدینش می‌شد. پدرش همیشه به او می‌گفت: تماشاگر یک انسان است. انسانی که زندگی می‌کند و نفس می‌کشد.

اندی احمق نیست. او جهان بینی‌اش به بیماریِ شباهت جهانی آغشته نشده است. او دلش می‌خواهد به آوای حیوانات ارج دهد، لیوان مشروب را روی سر مخاطبش خالی کند، ساعت‌ها بر روی صحنه به خوانش یک کتاب قطور مشغول شود،

بیشتر بخوانید: بوی خوش زن Scent of a Woman از مارتین برست

در بچگی برای اسباب بازی هایش اجرای نمایش داشت و همین دلیلِ نگرانی و ناراحتی والدینش می‌شد.
در بچگی برای اسباب بازی هایش اجرای نمایش داشت و همین دلیلِ نگرانی و ناراحتی والدینش می‌شد.

بیشتر بخوانید: فیلم Amour عشق کاری از میشائیل هانکه

جان پیرزنی را در ملاءعام بگیرد و نهایتا با لبخندی مانند پسر بچه‌ای بی دست و پا، مرز بین واقعیت و شوخی را به سخره گیرد.

تفهیمِ واقعیتِ ذهن، کنشی عمیق و معمولا نشدنی و خنده دار است و توضیح آن سخت ترین بیان موجود را رقم می‌زند.

این همانند ارتباط مستقیمی بین طرد شدگی و انگشت نما شدن در یک اجتماع می‌باشد. زمانی که صداقتِ رفتاری، نشانه بلوغ یک شخص باشد، شکل گیری او را در این مسیر ممکن می‌سازد که از پس گنداب‌ها و رخنگی ها، روشنی و امید را به تصویر می‌کشد و با واژه‌هایی به شدت نارسا و بی معنی چهارچوبی خشک را رقم می‌زنند. در حقیقت برای هر انسان یک عنوان و یک صفت را رقم می‌زند.

اما چقدر این صفات، واقعیت انسان را (چه در حوزه‌ی فیزیکی و چه در حوزه متافیزیکی) می‌تواند شرح دهد ؟ در دنیایی که واژه‌ها نه تنها مکملِ رفتارها نیستند و در شرح حقایق درونی ، حقیر به حساب می‌آیند، تا چه حد می‌توان به آن‌ها تکیه کرد؟

روایت زندگی در MAN ON THE MOON یک نمایشنامه کمدیِ لوس و گاها خنده دار است که برای زمانِ حضورِ آدمی بر صفحه  نوشته می‌شود که در انتها و در واپسین سطور اوراق این داستان، کاراکتر اصلی مجبور به ترکِ صحنه می‌شود و توسط پرسوناژهای دیگر که حال نقش اصلی را حامل شده اند، به منفی یک می‌رود و در بی نهایتی ساکن و ساکت، آرام می‌گیرد.
روایت زندگی در MAN ON THE MOON یک نمایشنامه کمدیِ لوس و گاها خنده دار است که برای زمانِ حضورِ آدمی بر صفحه  نوشته می‌شود که در انتها و در واپسین سطور اوراق این داستان، کاراکتر اصلی مجبور به ترکِ صحنه می‌شود و توسط پرسوناژهای دیگر که حال نقش اصلی را حامل شده اند، به منفی یک می‌رود و در بی نهایتی ساکن و ساکت، آرام می‌گیرد.

دنیای امروز پر از دهان‌های باز و ذهن‌های خالی است، پر از مدعیان غیر حقیقی که با تفکرات زرد و مصرفیِ خویش تقاضای دیده شدن و البته پذیرفته شدن را فریاد می‌زنند. تفکرات صُلبی که حتی از اندیشه در حدود رادیکال هم محروم اند و در جهان بینی خویش تعریفی از آن ندارند و نخواهند داشت، چرا که  آن‌ها را با انعطاف پذیری اخلاقی غریب کرده است.

پس چه بر جای خواهد ماند؟
هیچ؛
جز نگاره‌ای محو و رنگ باخته
که چو من شاهد مرگ را در آغوش می‌کشد
در خلوت تلخِ تنهایی
و زمان
آن پیرِ خود پرست
روز از پیِ روز؛ می‌خراشدش به زِبری پرهای ناسوده‌ی خویش ….

در تحلیل فیلم MAN ON THE MOON می‌توان گفت روایت زندگی در MAN ON THE MOON یک نمایشنامه کمدیِ لوس و گاها خنده دار است که برای زمانِ حضورِ آدمی بر صفحه  نوشته می‌شود که در انتها و در واپسین سطور اوراق این داستان، کاراکتر اصلی مجبور به ترکِ صحنه می‌شود و توسط پرسوناژهای دیگر که حال نقش اصلی را حامل شده اند، به منفی یک می‌رود و در بی نهایتی ساکن و ساکت، آرام می‌گیرد.

به زعمِ ماگریت “جنگ بزرگ” ماحصلی است که ما به آن دچار هستیم. به این معنا که، هرآنچه نمایان است در جهت پنهان کردن چیز دیگری است. حال با این توصیف؛ مرز بین نمایان و نابیت (پنهان) چیست؟ مرز بین شوخی و حقیقت چگونه شکل می‌گیرد؟ اساسا مرزی وجود دارد و یا تمام روایات صرفا شرح یک مرز است؟ مرزی ذهن ساخته و یا ملموس؟

اندی کافمن کسی است که برای پنهان کردن بزرگ ترین جنگ درونی‌اش به پا خواست و به سمت محو کردن مرزها به صحنه رفت.
اندی کافمن کسی است که برای پنهان کردن بزرگ ترین جنگ درونی‌اش به پا خواست و به سمت محو کردن مرزها به صحنه رفت.

مرز را می‌توان یک حقیقتِ شخصیِ وابسته به جهان بینی فرد، وابسته به تجربه به فرهنگ به زیست شناخت و در جهت شفاف آن تعریف کرد.

اندی کافمن کسی است که برای پنهان کردن بزرگ ترین جنگ درونی‌اش به پا خواست و به سمت محو کردن مرزها به صحنه رفت. و ما ناظرانِ مات و راکد او را دست کم گرفتیم و تمام نمایش هایش را متضاد با ذائقه‌ی مُدگرایِ خویش خواندیم. او با ما شوخی کرد و تفهیم کنش‌های ذهنی و مشخص کردن دقیق مرز را آخرین خط از اوراق دفتر زندگی خواند.

مرز همان مرگ و زندگی است که هیچ اندیشه‌ای را گریز نمی‌شود.

” من فقط می‌خوام بگم، تا وقتی که دوباره همدیگرو ببینیم، خواهش می‌کنم یادتون باشه؛ در این دنیای دوستانه‌ی دوستانه؛ برای روزهایی چنین شاد، چنین شبهایی پر از رویا؛ چرا باید هر قلبی تنها باشه! آره، این یه دنیای دوستانه‌ی دوستانست. “

محمد حیدری

محمد حيدري هستم دانش آموخته ی معماري و پژوهش هنر.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. با عرض پوزش میتونم بپرسم هدفتون از این نوشته چی بوده ؟ نمیگم مشکل داره ها ولی یه نوشته باید یه تیتر داشته باشه یا نه ؟ نقد و تحلیله ؟ دل نوشته اس درد دله ؟ تکرار قسمتهایی از فیلمه ؟ چیه ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا