فیلم Private Life ساختهی تامارا جنکینز؛ تنهائی پر هیاهو
با این که گاهی همه تلاشها نتیجه بخش نیستند ولی تماشای تلاش زوجی که برای فرزند دار شدن به اشکال گوناگون روابط عاطفی و اخلاقی خود را تغییر میدهند خالی از لطف نخواهد بود. Private Life، تلاش دو نفرهی زوجی است برای دست یافتن به مفهوم خوشبختی و آنچه زندگی را در پرتوی خورشید کوچکی همچون فرزند روشن میکند که البته در پایان نیز متوجه میشوند که شاید خوشبختی همان مفهومی که در ذهنشان دارند، نیست. نت نوشت در این متن به بررسی فیلم Private Life پرداخته است.
فیلم Private Life
تنهایی پرهیاهو
فیلم Private Life به کارگردانی Tamara Jenkins با ماجرای ناباروری زوجی میانسال آغاز میشود و به خوبی توانسته است، جنبهی Praietic روایت را در قالب زنجیرهی علت و معلولی کنشهای فیلمنامهای و نگاه دقیق و ریزبینانهی درمانهای علمی به نتیجه برساند.
ساختار فیلمنامه به گونهای طراحی شده است که از همان سکانسهای آغازین با رکودی دردناک و خسته کننده بر محور درمانهای الکن ناباروری از طرف زوج حاضر (ریچارد و ریچل) مواجه میشویم. این مسیر دشوار و طاقت فرسا در طول فیلم با به کارگیری تکنیک فلاش بک و روایت چالشهای زوج میانسال در گذشته و وقوع اتفاقات در زمان حال در طول زمان فیزیکی و روانی فیلم، به گونهای تعبیه میشود که به یک ساختار متحد و منسجم میانجامد.
مخاطب در این پروسهی دشوار و خسته کننده به آرامی نفوذ میکند و با کاراکترهای فیلم و مسئله شان هم داستان میشود. در فیلم Private Life، تأثیر کارکرد روانی وقایع به گونهای است که حتی مخاطب را از ادامهی کار نا امید و یا او را در موقعیتی ابزورد و سیزیف بار قرار میدهد.
این در حالی است که Tamara Jenkins جنکینز به خوبی توانسته است قصهی زوج میانسال نابارور را به گونهای بی طرفانه در قالب فرمی قابل قبول ارائه دهد که مخاطب را بدون ایجاد هیچ گونه لحنی ترحم برانگیز با خود همراه و سمپات کند. ریچارد و ریچل که در بحران ۴۰ سالگی و ناباروری واقع شده اند به لحاظ شخصیتی در پروسهی مشکلات و مواجهه شان با بحران حاضر، دست به نوعی افشای شخصیتی میزنند.
آنان برای دستیابی به هدف مشترکشان سعی دارند از طریق درمان ivf (روش درمان ناباروری از طریق لقاح مصنوعی) از تخمکهای دختران جوان بالغ استفاده کنند و برای این کار این بار برادرزادهی ناتنی ریچارد (سیدی) انتخاب میشود. فیلم Private Life که با جهت گیری و ارادهی مصمم ریچارد و ریچل مبنی بر درمان ناباروری آغاز میشود،
بیشتر بخوانید: فیلم Papillon 2017؛ هی! من هنوز زنده ام!
مهم ترین رکن شخصیتی در گیر و دار درام را رقم میزند. ارادهی شخصیتهای اصلی که مستقیماً با هیجانات درونی شان (Spaning) همراه است، باعث به وجود آمدن نوعی تغییر در رکود و روزمرگی زندگی آنها میشود. بنابراین ریشههای ساخت یک درام واقعی شاید خیلی پیش تر از آغاز شدن فیلم پایه گذاری شده است: خواستن فرزند و تلاش برای به وجود آوردنش. تلاشی ملال آور که تا پایان فیلم نیز به نتیجه نمیرسد و تنها کیفیت و دگرگونی روابط زن و شوهر و شریک هایشان در عمل لقاح مصنوعی مورد هدف قرار میگیرد.
جریان سیدی که به شکل فیلمی کوتاه در قالب فیلمی داستانی و بلند روایت میشود به خوبی توانسته است وجوه دیگری از شخصیت زوج میانسال را به تصویر بکشد. وجوهی غائب که در زوایای تاریک پرداخت پرشتاب وقایع فیلم، پنهان شده اند و عملکرد تناقض آمیز و مزورانهی ریچارد و ریچل را آشکار میکنند. در پرداخت شخصیتی سیدی، با دختر جوانی مواجهیم که در آشفتگی و سرگردانی فکری به سر میبرد، کالج را رها کرده و برای پیدا کردن شغل و نویسنده شدن در حال تکاپو و تلاش است.
سیدی با شخصیتی شجاع، صادق و آزاد تصویر میشود که به همان چیزی که میگوید اعتقادی راسخ دارد. او صادقانه ریچل و ریچارد را بعنوان پدر و مادر هنری/معنوی خود پذیرفته است. پس با اعتقادی پاک و خالص حاضر است آنان را در ماجراجوئی صعب زندگیشان تولید فرزند یاری کند.
در سکانس جشن سالگرد ازدواج ریچارد و ریچل که توسط سیدی در پرداختی تمام و کمال و صمیمانه ترتیب داده میشود، سیدی از داستان کوتاهی میگوید که در جواب نویسندهی بزرگ دیگری نوشته است و از ریچارد و ریچل میخواهد که نوشتهاش را بخوانند و او را در مسیر نویسندگی راهنمائی کنند.
واکنشهای ریچارد و ریچل و نگاههای دزدانه و زیرچشمی آنها به هم که با پوزخند و تمسخر همراه است و در ادامه در پلان خوانش داستان سیدی توسط ریچارد که با دیالوگهای تمسخرآمیز ریچل و ریچارد همراه میشود، خلوص و صمیمیت سطحی و ظاهری آنها را زیر سؤال میبرد و چهرهی مزورانه شان بیش از پیش آشکار میکند. یا نگاه کنید به سکانس ضیافت در خانهی پدری سیدی وقتی پسر جوان خانواده قطعهای را با پیانو مینوازد و دوربین بلافاصله پس از اتمام قطعه، مدیوم شاتی از ریچارد میگیرد که نه تنها با واکنشی رضایت آمیز و مشوقانه همراه نیست بلکه با عکس العملی تمسخرآمیز و با عدم رضایت و با حسد همراه است.
سکانسهای فوق که در لحظاتی کوتاه و در پرداختی شتاب زده رقم میخورد، از زوج حاضر، ابژههائی بهره کش و نقیضه گو میسازد که با عملکردی مزدورانه در پی ارضای امیال ماکیاولستیشان در پوشش زوجهائی آرام و غمگینند که کانون خانوادگیشان سرد و خالی شده است.
بیشتر بخوانید: فیلم Boyhood ساختهی ریچارد لینکلیتر؛ تو میخوای چی باشی میسون؟
سیدی به خوبی میتواند آنان را در قالب زوجهائی که در بطن زندگی متظاهرانهی خرده بورژوائی شان غرق شده اند، به تصویر بکشد و با هوشمندی آنان را جزئی از جریانی بداند که در آلوده شدن در آن بی تقصیرند و جزئی از نظام غالبی هستند که ناچارند به بازی در آن ادامه دهند.
با تکیه بر این نوع روایت و خوانش مخالف است که مشخصههای باطنی شخصیتها که در بادی امر به چشم نمیآید، تدریجاً آشکار میشود و اهمیت کنشها و مفهوم واقعیشان در آپاراتوس سینمائی فیلم Private Life برجسته میشود.
ریچارد کارگردان سابق تئاتر که اکنون در بازار آزاد مشغول به کار است و در خانهای در مناطق پایین محلهی منهتن به همراه ریچل زندگی میکند شخصیتی شکست خورده و فناتیک است که تنها راه نجات از بن بست درونیاش دست آویختن به تولید فرزند است بدون آنکه هدف غائی و روشنی را دنبال کند. او برای سرپوش گذاشتن بر سرخوردگیهای درونی/شخصی اش، در فکر به وجود آوردن فرزندی با ریشههای خود است تا بتواند ناکامی هایش را در کالبدی دیگر به دریافتی روشن برساند.
ریچارد در رابطهی میان فردیش با ریچل، سرانجام با قلبی آکنده از تردید در سکانسهای پایانی، به اهمیت عشق (حلقهی گم شدهی ارتباطی آنها از ابتدا تا انتهای فیلم) پی میبرد و به جای در مقابل ریچل قرار گرفتن، در کنار او واقع میشود تا با دست آویختن به قدرت تسخیرکنندهی عشق بتواند موانع را پشت سر بگذارد.
در پرداخت شخصیتی ریچل، با شخصیتی سالم تر و هدفمندتر مواجهیم که در اوان کشمکش هایش با ریچارد حتا به معایب داشتن فرزند در زمانهی حاضر با بینشی واقع بینانه میاندیشد و رسیدن به خوشبختی را تنها و تنها به یک راه حل صرف خلاصه نمیکند.
او نویسندهای موفق است که زندگی را صرف فعالیتی روشنفکرانه و معنادار کرده است و با اتکای به آن شخصیتی مستقل و آفریننده دارد. در نوع پرداخت فیزیکی ریچل نیز همیشه با شخصیتی سر به زیر با موهائی آشفته که سعی در پنهان کردن خود در پشت چهرهی ریچارد دارد مواجهیم؛ گوئی از اقدامات و اعمالی که از او سر میزند و به اجبار تحمیلی ریچارد است، دچار عذاب وجدانی درونی است.
بیشتر بخوانید: فیلم نور زندگی من Light of My Life: عشق، رساترین نمود جهان واقع
آپاراتوس سینمائی غالب در فیلم Private Life به نحوی ظهور میکند که رفتار سوءاستفاده گر و استثمارگر زوج اصلی فیلم را همچون ماسکهای دروغینی که ریچل و ریچارد در مراسم جشن هالووین بر صورت میزنند، به شکلی طبیعی، تردیدناپذیر و خواستنی جلوه میدهد و چهرههای واقعی آنان را پنهان میکند.
از طرفی نحوهی کاشت نیروهای مخالف با خواست و ارادهی شخصیتهای اصلی همچون مادر سیدی که با تصمیم فرزندش مخالف است، بسیار ضعیف طراحی شده است و هم سنگ نیروهای موافق نیست. به همین دلیل نیروهای جبههی موافق به راحتی میتوانند امیال و مقاصدشان را بدون هیچ مزاحمتی پیاده کنند و نویسنده و کارگردان بدون هیچ پرداخت موجهی و با سطحی نگری، در پایان مادر را با دختر همراه میسازد تا قائلهی پرداخت نشدهی فوق را به سرعت فیصله بدهد و درام را در دام رکود خودخواستهاش هدایت کند.
از طرفی مفهوم خوشبختی که با تولد فرزند گره میخورد، تبدیل به مفهومی ابزورد و بکتی میشود. گودوئی که قرار است روزی سرانجام بیاید و هرگز آن روز موعود فرا نمیرسد. نویسنده بودن زن و مرد داستان بعنوان شخصیتهای اصلی فیلم Private Life نیز به جز به وجود آوردن نوعی نقطهی مشترک و پیوند دهندهی سیدی به زوج میانسال، نقش جدی و قابل توجهی در روند پیشبرد ماجراهای فیلم و ایجاد موقعیت ایفا نمیکند.
کما اینکه اگر ریچل و ریچارد به هر شغل دیگری نیز به جز نویسندگی مشغول بودند، تغییری در سیر اصلی داستان و ارتباط شخصیتها به وجود نمیآمد. کارکرد الکن نویسندگی شخصیتها که در پلانهائی محدود و گذرا به آن اشاره میشود از نقاط بارزی است که در آپاراتوس سینمائی فیلم خلل ایجاد میکند.
در میان مشکلات اصلی فیلم که شرحش رفت پلان ساده و منقلب کنندهای وجود دارد که نیاز زوج اصلی فیلم را به فرزند به شکلی نامرئی و غیر مستقیم برجسته میکند. سکانسی که ریچارد و ریچل، سیدی را به مکانی میبرند که قرار است برای یک ماه در آن ساکن و تمرین نویسندگی کند. در پلان نهائی بعد از خداحافظی، در نمائی که از نمای نقطه نظر سیدی گرفته میشود که از پنجره به بیرون نگاه میکند و برای آخرین بار برای ریچل و ریچارد دست تکان میدهد، ریچل و ریچارد در نمائی دو نفره و مدیوم رؤیت میشوند. دوربین کماکان به شکلی طولانی روی آنها متوقف میشود تا آسیب پذیری و تنهائی شخصیتها را در واقعیت فیلمیک/روانی تصویر آشکار کند.
بیشتر بخوانید: فیلم شاهین مالت The Maltese Falcon؛ شکارچی شکار نمیشود!
مخاطب بعد از گذشت لحظاتی دختر یا پسر کوچکی را در کنار ریچل میبیند که دست در دست او در تاریک روشنای روز در حال دست تکان دادن برای سیدی است و اندکی بعد یک خانوادهی سه نفرهی خوشبخت پدیدار میشود که رؤیائی شیرین و منقلب کننده است.
فیلم زندگی خصوصی در لایههای درونیاش با سینمای فمنیسیتی گره میخورد که در آن زنان را بعنوان سوژههائی قدرتمند چه به لحاظ لایههای درونی (ساختن شخصیتهائی با سیمائی اندیشمند و قوی) و چه به لحاظ لایههای بیرونی (پرداختن به جاذبههای جنسی/فیزیکی) در قلههائی کمال مند احضار میکند و شاتهائی منحصربفرد از تصویر زن (هرچند الکن و نابارور) در جهان بیرونی ارائه میدهد که بر دیوار نامرئی ذهن و روح مخاطب جا خوش میکند و ماندگار و ریشه دار میشود.
پی نوشت:
جنبهی Praietic روایت: زنجیرهای از سببیت است که به ما اجازه میدهد در یابیم هر کنش چگونه به لحاظ منطقی با بقیهی کنشها مرتبط است.
- جستاری از مطلب فوق پیش از این در روزنامهی شرق منتشر شده است.